#مسافر_پارت_17
-خداحافظ.
وقتی استاد صحبت میکرد همه حواسم به آرتان بود که چجوری حالشو بگیرم.ولی یکم که فکر کردم منصرف شدم آخه همین که مریم نیست خودش یه ضد حال بزرگه براش.
کلاسم تموم شده بود که به آرتان اس دادم تا بیاد دنبالم.دیر بهش خبر دادم اما این جزء برنامه م نبود فقط به زمان توجه نداشتم.
رفتم جلو درِ دانشگاه منتظر آرتان موندم تا اگه اومد الکی معطل نشه.داشتم با یکی از هم کلاسی هام که اتفاقاً پسر بود صحبت میکردم،آرتان رسید.
-خب آقای سعیدی فعلا خداحافظ
آرتان از ماشین اومد پیاده شد.
--این آقا با شمان.
دیگه دقیقاً کنارم بود.
-بله داداشم هستن.
علیرضا(آقای سعیدی) دستش رو برد جلو تا به آرتان دست بده ولی آرتان توجه نکرد و رفت.منم عذر خواهی کردم و سوار ماشین شدم.
-این چه رفتاری بود آبروم روبردی؟
--خفه شو.
-چـــــی؟
--حرف مفت نزن!!
جوری با تحکم گفت که واقعاً لال شدم.تا خونه هیچ کدوممون صحبت نکردیم.
درخونه رو باز کرد ومحکم پرتم کرد رو مبل.
-هـــــــوی چته؟
دندوناش رو محکم رو هم فشار میداد.احساس کردم هر لحظه ممکنه دندوناش خورد شه و با عصبانیت گفت:
--میخوای بدونی چِمه؟که من داداشتم آره؟
رفتم جلوش و یه تای ابروم رو بالا انداحتم
-خب خودت گفتی.مگه یادت نمیاد؟
محکم زد تو گوشم.دستم و گذاشتم رو صورتم و فقط نگاش کردم .دستم و آوردم پایین،طرز نگاهش تغییر کرد.
محکم منو درآغوش کشید.
نالیدم:
-نکن ازت بدم میاد تو حتی نذاشتی من توضیح بدم.بهم دست نزن.
--هیششش
منو از جاکند و برد تو اتاقم
-آرتان ولم کن.
--بذار یه چیزی رو برات روشن کنم.تو الان زنِ منی ناموسمی اصلاً اینایی که گفتم،نیسی؟؟
بابا همخونه می نمیذارم کسی ازت سوء استفاده کنه با چه زبونی بگم میخوام مراقبت باشم همه این کار ا برا خودته.
نگران نگام کرد اومد نزدیک دستش رو گذاشت رو صورتم جایی که روش هنر نمایی کرده بود.یه لحظه دستش رو کشید عقب ولی دوباره صورتم رو نوازش کرد با دستمال خون گوشه لبم رو پاک کرد در همون حین دست داغش با لبم تماس پیدا کرد نگاهش بین چشام ولبم در حرکت بود.
مثل برق گرفته ها از جام بلند شدم و خودمو از محل وقوع حادثه دور کردم رو مبل نشسته بودم که صدای موبایلم باعث شد از اون حال و هوا بیام بیرون.
-سلام جانم لیلی جون؟
--سلام دخترم خوبی؟
-مرسی شما در چه حالی؟
--منم خوبم آندیا جان با آرتان پاشین ناهار بیاین اینجا.
-نه لیلی جون من یکم
صدای نگران لیلی جون باعث شد دیگه ادامه ندم.
--چی شده مادر؟اتفاقی افتاده؟
-نه.باش میایم فعلا کار نداری؟
--نه دخترم خداحافظ .
romangram.com | @romangram_com