#مسافر_پارت_13


ظرف ها رو جمع کردم و شستم.رفتم تو اتاقم و سرگرم نت شدم.دو،سه ساعت که گذشت رفتم تو آشپزخونه تا برا خودم قهوه دم کنم.

از تو اتاقش اومد بیرون و سرفه کنان رفت سمت سرویس بهداشتی.

-حقته...!!!

اومد بیرون رفتم سمتش و گفتم.

-چی شده؟

--به تو نیاز ی ندارم

- به درک

حالش خیلی بد بود رنگش شده بود گچِ دیوار مدام سرفه میکرد و حالت تهوع بهش دست میداد.

-پاشو بریم بیمارستان

بلند شد و با لباس خونه همراهم اومد.نشست صندلی عقب ومنم به سمت بیمارستان حرکت کردم.

جلو درِ بیمارستان چند تا پرستار اونو بردن به سمت اورژانس.منم از فرصت استفاده کردم و به لیلی جون زنگ زدم ولی قبلش چند بار تمرین کردم که چجوری صحبت کنم.

-سلام دخترم

--ل..لیلی جون آرتا...آرتان

-خدا مرگم برده مادر آرتان چی؟چیزی شده؟

--حالش بد شد آوردم بیمارستان فکر کنم مصموم شده.

-کدوم بیمارستانی؟

--بیمارستان ..........

-اومدم دخترم.

حسابی از کار خودم خنده م گرفت .عجب آدمی ام فکر نمی کردم اینقدر پلید باشم.البته برای اینه آدم باید پلید بود حقشه.تا بفهمه با دم شیر نباید بازی کرد.

نیم ساعت منتظر بودم تا لیلی جون بیاد و کارای بیمارستان رو تو اون فاصله انجام دادم.

داشتم فکر میکردم که لیلی جون اومد چیکار کنم که موبایلم زنگ زد.

-جانم لیلی جون؟کجایی؟

--من جلو اطلاعات م

-منم رو بروتون رو صندلی نشستم بیاین

--آها دیدمت دخترم.

گوشی رو قطع کردم و خودمو گرفته نشون دادم.

-دخترم الهی برات بمیرم که اینقدر ناراحتی

--لیلی جون نمیدونی از اون موقع تاحالا چی کشیدم همش دعا میکنم زود تر خوب شه

بیچاره لیلی جون اینقدر دلداریم داده بود و من رُل بازی کردم که خودمم باورم شده بود برای آرتان نگرانم .دکتر اومد و هراسان رفتم پیشش.

-آقای دکتر چی شده؟آقای پارسیان حالشون چطوره؟

--شما چه نسبتی باهاشون دارید؟

-همسرشم.

--معده ش رو شستشو دادیم حالا باید منتظر بمونیم تا بهوش بیاد.

آرتان رو منتقل کردن به ریکاوری و من ادای همسرای عاشق رو درمیاوردم.از دکتر اجازه گرفتم برم تو اتاقش .رفتم بالا سرش و صورتم رو مهربون کردم وگفتم:

-آخِی... الهی حالت بده؟تقصیر خودت بود نباید بادم شیر بازی میکردی

یهو مثل جن زده ها چشماش رو باز کرد و دستمو محکم گرفت .

--پس کار تو بود فسقلی آره؟

-ها...امـــ ...چیزه...خب آره

--وقتش به حسابت میرسم جوجه

براش زبون درآوردم و رفتم بیرون

دکترگفت تا فردا صبح بمونه ولی مغرورخان لج کرد و گفت باید بریم خونه.


romangram.com | @romangram_com