#مسافر_پارت_101
حاج رضاجلوی بیمارستان ماشینو پارک کرد و به دوستش زنگ زد:
-الو؟سلام علی جان خوبی؟
-.....
-ممنون همه خوبیم آقا غرض از مزاحمت یه زحمت برات داشتم
-......
-قربونت لطف داری.میشه اسم پسرمو بدی به تموم بیمارستانای شهر چون اگه خودم برم و تک تک بپرسم خیلی طول میکشه میخوام زودتر بفهمم
-......
-قضیه ش مفصله از امروز صبح قیبش زده
-.......
-آره داداش ببخشید بخدا
-......
دیگه طاقت نداشتم چشام سیاهی رفت آروم دستمو تو دست آیدا گرفتم البته طوری که متوجه حال خرابم نشه و نخوان منو ببرن بیمارستان خدایا این چه حال و روزیه که من دارم چرا سرنوشت من اینه؟چرا همیشه باید عزیزامو از دست بدم مادر و پدرمو ازم گرفتی دم نزدم جاش دوتا هدیه بهم دادی که الان مثل پروانه دورم میچرخن و نمیذارن احساس تنهایی کنم اما...اما کی میتونه جای آرتانو بگیره؟هیچ کی!به علی قسم این دردا برام زیاده شونه تحمل این همه مشکل و گرفتاری رو نداره.چرا آرتانو ازم گرفتی؟چرا سرنوشتمو اینجوری رقم زدی؟مگه من چه گناهی مرتکب شده بودم؟حالا چه درمونی برای دردم داری؟اون موقع که مادر و پدرم رو گرفتی بچه بودم چیزی متوجه نمیشدم اما حالا چی؟حالا که میفهمم،حالا که میفمم عشق چیه و عاشق کیه؟به ولای علی هیچ چیز و هیچ کسی نمیتونه درد این فراغ رو تسکین بده هیچ کی! اگه یه نفر تو دنیا وجود داشته باشه که منو از این حالت درآره آرتانه فقط و فقط به آرتان میتونم یه بار دیگه یاعلی بگم و شونه م و راست کنم.باور کن اگه آرتان پیشم باشه حتی اگه تموم دردای دنیا رو هم بهم بدی دم نمیزنم یا آرتانو دوباره بهم ببخش یا منو از این دنیا ببر...
با صدای زنگ موبایل آیدا حواسمو جمع کردم تا شاید خبری از آرتان داشته باشه آیدا گوشیشو جواب داد:
-الو ؟جانم محمد؟
-......
زیره لب ذکر میگفتم تا خبری از آرتان داشته باشه!نمیدونم خدا چه صبری بهم داده بود که تا این لحظه فقط ریز اشک میریختم ولی دلم روشن بود آیدا با عجله گوشی رو قطع کرد و رفت سمت حاج رضا و با گریه گفت:
-حاج رضا محمد میگه تو پزشک قانونی یه جنازه پیدا شده احتمالاً آقا آرتانه
مثل دیوونه ها لباس آیدا رو چنگ زدم و با فریاد گفتم:
-چــــی؟چـــی؟آرتان چی شده؟نه دروغه آرتان زنده س!!!
با حمله ی عصبی که بهم دست داد جیغ کشیدم و پاشدم..فریاد می کشیدم مرتب می گفتم: نــــه..این دروغه..آرتـــــان..
تو سر و صورتم میزدم...به صورتم چنگ مینداختم...گریه میکردم و به خدا شکوه میکردم...هیچ کس جلودارم نبود...از ته دل جیغ میکشیدم و داد میزدم...
آیدا و لیلی جون اومدن سمتم ..پسشون زدم و با مشت به زمین کوبیدم..
صدای گریه ی لیلی جون تو گوشم می پیچید ولی تو حال خودم نبودم..صدای هق هقم گوش فلک وکر می کرد..صدای شیون زاریم همه ی محوطه بیمارستانو رو برداشته بود همه مارو نگاه میکردن..ضجه می زدم و اسم خدا رو همراه ِ آرتــــان صدا می زدم..
جلوی حاج رضا زانو زدم و اونم رو پاهاش نشست:
-بابا؟؟بگو که آرتان زنده س تو رو خدا بگو دیگه طاقت ندارم دیگه چقدر بکشم خـــــدا...
شروع کردم به کفر گفتن:
-خدایا فقط منو میبینی؟؟؟این همه آدم رو زمینه تموم مشکلات و گرفتاریا باید رو سره من آوار بشه؟چرا هیچ کاری نمیکنی؟داری به ریش من میخندی؟ببین حالمو نگاه کن چجوری این درو اون درمیزنم برای پیدا کردنش....
حاج رضا دستمو گرفت و با فریاد گفت:
-پاشو دختر کفر نگو هنوز هیچی معلوم نیست!
حاج رضا هیچ وقت نمیتونست ناراحتیه منو ببینه همیشه وقتی دلش برام میسوخت یا به شدت برام ناراحت بود با داد و فریاد حرف میزد،صداشو آروم کرد وگفت:
-دخترم بیا بریم پزشک قانونی هنوز هیچ چیزی مشخص نیست از این بیخبری که بهتره
راست میگفت اینجوری نه میدونم آرتانم زنده س نه میدونم که...نه ...نه من هیچ وقت این کلمه رو به زبون نمیارم آرتان من الان داره نفس میکشه میدونم
آب دهنمو قورت دادم باز این بغض لعنتی سد شده بود...خدا رو به کلام الله مجیدش به چهارده معصوم به سر بریده ی امام حسین قسم دادم که آرتان تو پزشک قانونی نباشه تو دلم گفتم:
-یا امام هشتم میگن اگه تو رو به جونِ جوادت قسم بدم حاجتمو روا میکنی...پس تو رو به جون جوادت قسم میدم به کرم و بزرگیت قسم میدم که آرتانمو بهم پس بده میدونم بهای عشق ارزون نیست ولی نا امیدم نکن به اسمت قسم تا عمر دارم منتظرش میمونم فقط نذار بشنوم که دیگه نفس نمیکشه.
دستمو زدم به زانوم و از روی زمین بلند شدم لباسام حسابی کثیف شده بود اما برام مهم نبود فقط به یه چیز فکر میکردم اونم ...آرتـــان !!!
رو به حاج رضا گفتم:
-بریم بابا
راه افتادم سمت ماشین در طول مسیر هیچی نگفتم نه تنها من هیچ کس حرف نزد...تا رفتیم داخل محوطه محمد هم پشت سرمون اومد بدون تلف کردن وقت رفتیم پیش یکی از مسئولین حاج رضا یه چیزایی بهش گفت و اونم رو به ما 5 نفر گفت:
-کدومتون میاین؟؟
حاج رضا و محمد رفتن جلو که با صدای من برگشتن و بهم نگاه کردن:
romangram.com | @romangram_com