#موژان_من_پارت_55

- سلام . پس بقيه كوشن ؟

بدون اينكه نگاهش و از جلو بگيره گفت :

- سلام . خوب خوابيدين ؟ اومديم پايين ديديم شما خوابتون برده به احسان پيشنهاد دادم من برسونمتون خونه . سوگند خانوم هم گفتن با شما ميان . بقيه هم با ماشين احسان رفتن .

حرصم گرفت . اون دختره با احسان رفته بود . دستت درد نكنه احسان خان خيلي خوش غيرتي من و گذاشتي تو ماشين دوستت بمونم اونوقت خودت يكي ديگه رو بردي ؟ از اين كار احسان عصباني بودم خودم و كنترل كردم . تنها اخمي روي پيشونيم نشست . رادمهر بدون اينكه توجهي به حال من بكنه ميراند . جلوي در خونمون رسيد ترمز كرد گفت :

- ميشه آدرس خونه ي دختر عموتون و بدين ايشون خوابن هنوز .

نگاهي به سوگند كردم و گفتم :


- ممنون مياد خونه ي ما نميخواد زحمت بكشين .

- خواهش ميكنم زحمتي نيست .

- تا اينجا هم آوردينمون ممنونيم .

با دست سوگند و تكون دادم و هم زمان صداش كردم از خواب پريد جفتمون از رادمهر تشكر كرديم و پياده شديم . داخل خونه كه رفتيم در و محكم به هم كوبيدم . سوگند گوشاش و گرفت و گفت :

- چه خبرته ؟


romangram.com | @romangram_com