#موژان_من_پارت_54
- من ميخوام برگردم . لطف ميكنين به احسان و سوگند بگيد ؟
- باشه .
داشتم بر ميگشتم كه دوباره صدام كرد :
- خانوم كياني .
- بله ؟
سوييچ ماشينش و به سمتم گرفت و گفت :
- اين سوييچ ماشين منه . اونجا منتظر باشين تا احسان و بقيه بيان پايين . ماشينم يكم پايين تر از ماشين احسان پاركه ميدونين كه كدومه ؟
- بله . ممنون .
سوييچ و ازش گرفتم و تنهايي پايين اومدم . اين دختره امروزم و به هم زد . چي فكر ميكردم و آخرش چي شد !
بالاخره رسيدم پايين . خيلي زود ماشين رادمهر و پيدا كردم . در و باز كردم و روي صندلي كنار راننده نشستم . توي ماشينش بوي خوب ادكلنش مونده بود . شامم و از بوش پر كردم . سليقش توي انتخاب ادكلن كه حرف نداشت . چشمام و روي هم گذاشتم تا يكم استراحت كنم . نفهميدم كي خوابم برد .
با تكون هاي ماشين از خواب بيدار شدم كاپشني روم افتاده بود بوي همون ادكلن توي ماشين و ميداد . چشمام و باز كردم رادمهر روي صندلي كنارم نشسته بود و رانندگي ميكرد . توي جام نيم خيز شدم . متوجه شد كه بيدار شدم نگاهي بهم كرد و دوباره چشماش و به مقابل دوخت . دور و اطرافم و نگاهي كردم سوگند و سامان روي صندلي عقب خوابشون برده بود به حرف اومدم :
romangram.com | @romangram_com