#موژان_من_پارت_51
- كس ديگه اي هم هست ؟ يا فقط ماييم ؟
- دو سه تا از دوستامم هستن . اونا گفتن خودشون ميان .
سوگند تكيه زد به صندلي و ديگه هيچي نپرسيد . منم توي سكوت به بيرون نگاه ميكردم . سوگند دوباره به حرف اومد :
- ببخشيد سكوتتون و ميشكنما ولي ميشه حداقل پخش ماشين و روشن كنين بي زحمت ؟ دق كردم چقدر ساكتين .
احسان خنديد و سرش و به طرف من چرخوند و گفت :
- نميدونم چرا شيطونكمون امروز ساكته . مُوژان هنوز خوابي ؟
به سمتش برگشتم و گفتم :
- نه . آخه شماهام حرفي نزدين كه من بزنم .
سوگند گفت :
- بلا به دور ! نه به اونكه قبلا مجال نميدادي ما حرف بزنيم و نه به الان كه منتظري يكي يه چيزي بگه ؟ اين اداهارو در نيار بهت نمياد .
چشم غره اي به سوگند رفتم كه از چشم احسان دور نموند و باعث تشديد خندش شد . گفتم :
- سوگند انقدر سوسه نيا . رفتيم اون بالا پرتت ميكنم پايين ها .
romangram.com | @romangram_com