#موژان_من_پارت_48


- بهت اين كارا نمياد .

- دست كم گرفتي منو ها .

خيار و به سمتم گرفت . از دستش گرفتم و مشغول خوردنش شدم . نگاه احسان هنوز روي من ثابت بود . سرم و تكوني دادم و گفتم :

- به چي زل زدي ؟

لبخند زد و گفت :

- به تو

ضربان قلبم با اين حرفش بالا رفت . لبخند دستپاچه اي زدم و گفتم :

- اونوقت چرا ؟

شونه هاش و بالا انداخت و گفت :

- فرض كن ميخوام دختر عموي خوشگلم و يه دل سير نگاه كنم .

احساس كردم صورتم قرمز شده . اين اشب چش شده بود ؟ صداي زنگ در اومد . مثل فنر از جام بلند شدم و گفتم :


romangram.com | @romangram_com