#موژان_من_پارت_47
مامان خنديد . لبخندي زدم و گفتم :
- بشين انقدر مسخره بازي در نيار . واسه تو هم نياوردم تازه . واسه خودم آوردم و مامان !
مامان از جا بلند شد و براي احسان ميوه گذاشت و نشست رو به احسان گفت :
- چه خبرا ؟ كم پيدا شدي به ما ديگه سر نميزني .
احسان سرش و به زير انداخت و گفت :
- اين چه حرفيه زن عمو . نميخوام مزاحم بشم .
- اين حرفارو نزن احسان كه ازت دلخور ميشم .
مامان از جاش يلند شد و گفت :
- من برم يه سر به غذاها بزنم . احسان جان از خودت پذيرايي كن زن عمو .
- چشم زن عمو .
با رفتن مامان احسان خياري رو برداشت و پوست گرفت . بعد از وسط دو نصفش كرد و نمك پاشيد بهش و رو به من گفت :
- خيار ميخوري ؟
romangram.com | @romangram_com