#موژان_من_پارت_44


- مهمون ؟ كي هست ؟

- احسان . الان زنگ زد گفت كليداي ويلا رو ميخواد شب بياد به بابا منم گفتم براي شام بيا .

- خوب كاري كردي . پس من برم فكر غذا باشم . توام برو يه گردگيري بكن يه جارو هم بزن خونه رو .

- اي به چشم .

- چه عجب ما يه بار يه كار بهت گفتيم و تو نه تو كار نياوردي .

حرف مامان و بي جواب گذاشتم و از اتاق اومدم بيرون . اول گردگيري كردم و بعد جارو برقي زدم . خونه مثل آينه برق ميزد . به طرف اتاقم رفتم تا دوش بگيرم و لباس مناسبي بپوشم .

دوش گرفتم و تونيك نوك مدادي آستين كوتاهي كه بلنديش تا بالاي زانوم بود با شلوار برموداي تنگ مشكي پوشيدم صندلاي مشكي خوشگلم و هم به پا كردم . موهام و به عادت هميشگي دم اسبي كردم و آرايش كردم . راضي از آرايش و لباسام از اتاق اومدم بيرون . مامان توي پذيرايي مشغول تلويزيون ديدن بود . نگاهي به ساعت كردم 5 بود به مامان گفتم :

- بابا كي مياد ؟

- بهش زنگ زدم گفتم احسان مياد گفت سعي ميكنه تا 6 خونه باشه .

در همين حين زنگ خونه به صدا در اومد گفتم :

- حتما احسانه .


romangram.com | @romangram_com