#موژان_من_پارت_43

- نه ديگه مزاحمتون نميشم .

- اين چه حرفيه . مامان اگه بفهمه اين همه راه ميخواي بياي ولي شام نميموني ناراحت ميشه .

- آخه نميخوام زن عمو تو دردسر بيفته

- اين چه حرفيه . زودتر بيا شام منتظرتيم .

- باشه . پس شب ميبينمت . خداحافظ .

- خداحافظ .

خوشحال از اينكه امشب ميبينمش به سمت اتاق مامان اينا رفتم . مامان روي تخت دراز كشيده بود و كتابي ميخوند . با ديدن من كه سراسيمه به سمتش ميدويدم ترسيد . روي تخت نيم خيز شد و گفت :

- چيزي شده ؟

- نه چطور ؟

- پس چرا اينجوري مياي تو اتاق سكتم دادي ؟

- همينجوري مهمون داريم امشب .

مامان نگاهي پرسشگر بهم انداخت و گفت :

romangram.com | @romangram_com