#مهمان_زندگی_پارت_99


و با گفتن اين جمله آشپزخانه را ترك كرد ،سايه با بهت و حيرت به رفتنش خيره شد خيلي سعي كرده بود جلوي او خودش را لو ندهد و احساساتش را كنترل كند اما نميدانست چرا آرمين يكدفعه اینهمه سرد وعصبي شده بود

ميز صبحانه را جمع كرد و بعد از اينكه لباسها را از لباسشويي بيرون كشيد انها را روی جا رختي پهن كرد و براي آماده شدن به اتاقش رفت

******************

قبل از اینكه به خانه نازنين برود به خانه خودشان رفت و مثل هميشه با همه وجود مادرش را به آغوش كشيد. نميدانست چرا اينقدر زود دلتنشگان ميشود .پدرش در خواب بود ودلش نيامد بيدارش كند ساغر هم در اتاقش سرگرم مطالعه بود و نخواست که مزاحمش شود.

نازنين مثل هميشه با سروصدا وارد شد اين دختر شاد و سرحال هركجا كه ميرفت شور و هيجان را به همراه خودش ميبرد و سايه عاشق اين رفتارش بود .سايه دستش را گرفت و به اتاق خودش رفت نارنين درحالي كه با همه وجود اتاق را ميبوئيد گفت:

- واي كه اين اتاق چقدربوي تو رو ميده

روی لبه تخت نشست وبا بیحوصلگی گفت:

- مگه من بوي چي ميدم؟

- خوب معلومه ديگه بوي شير خشك

- خوب ديگه بيمزه گي روبزار كنار و بگو با سروش چه كردي ؟

نازنين از سال اول دانشگاه به سروش يكي از سال دومي هاي ، علاقمند شده بود و بالاخره پس از چهار سال انتظارشب قبل سروش به خواستگاريش آمده بود و طي اين هفته از خوشحالي در پوست خود نميگنجيد و خوشحال و شاد همچنان سربه سر سايه ميگذاشت .

با هيجان كنار سايه نشست و گفت:

- بالاخره خانواده اش روراضي كرد و با قدوم مباركش محله را نوربارون كرد

- چطور شد كه بالاخره خانواده اش راضي شدند .مگه دختر عموشو براش انتخاب نكرده بودند

- خوب سروش جان گفت :

- سرم هم بره فقط نازنین رو می خوام ... یعنی فقط من !! ، اونها هم تسليم خواسته پسر يكي يه دونه اشون شدند

- آفرين به اين همه مردونگي

- پس چي فكر كردي ،اين سروش منه نه برگ چغندر

- خدا كنه هميشه سروش تو بمونه ونشه خوده چغندر

- واي سايه دلت مياد

- حالا از ذوق اين خبر نتونستي خونه بموني، تا من بيام؟

- نه،دلم برات تنگ شده بود نتونستم منتظرت بمونم

- كه دلت تنگ شده بود .حالا جواب مامان و عموت چيه؟

- اونا جوابشون مثبته،فقط منتظرن نيما بياد ،ميگن جواب نهايي رو بايد اون بده

- نيما كي مياد؟

- همين روزا ديگه بايد بياد

- نازنين خوشحالم كه تو خوشبخت ميشي و با كسي كه دوس داري ازدواج ميكني

نازنين آهي كشيد و گفت:

- هنوزم هيچي معلوم نيست ،ممكنه نيما بياد و تائيدش نكنه ،توكه اخلاق گند نيما رو ميشناسي در نظر اون خواستگار من بايد كامل و بي عيب باشه


romangram.com | @romangram_com