#مهمان_زندگی_پارت_98

- اصولا ما دوتا حرف همو هيچوقت نميفهميم، بهتره هرجا خواستي بری ،چون خونه از نبودن تو هميشه در آرامشه

با حرص گفت:

- اتفاقا نيستي ببيني ، اين خونه در تمام ساعات روزچقدر درسکوت و آرامشه چون كسي نيست كه هي دستور بده و اظهار وجود كنه

آرمين که از حرص خوردن او لذت ميبرد با آرامش به صندلي تكيه زد و گفت :

- بهتره اتوي لباسهاي منو فراموش نكني ، چون در اونصورت قراره امروزت زهرمارت ميشه

- خودت كه امروز خونه ای ؛ميتوني براي اینکه حوصله ات سر نره يه كاري هم انجام بدي

- نگران تنهایی من نباش ،چون امروز مهمون يه آدم خيلي خاصم

سايه كه منظورش را گرفته بود گفت:

- پس لطف كن از ميزبان خيلي خاصت بخواه لباسهات رو هم اتوبکشه

با شيطنت لبخندی زد وگفت:

- اون به كارهاي خونه داري اصلا وارد نيست ،دستهای اون اینقدر ظریفه که ميترسم به خودش صدمه بزنه

آتش حسادت به همه وجودش زبانه کشید ،اما برای حفظ ظاهر با لودگي گفت :

- آخي نازي،ميخواي لباسهاي اونو هم من اتو بكشم

- لازم نكرده، مي ترسم از حرص وغضب درونت همه رو بسوزونی

- نگران نباش ،چون يه جورايي دلم براش مي سوزه ودرکش میکنم

- اونوقت چرا ؟؟!!

- چون مجبوره يه عمر خودشيفته ای مثل تو روتحمل كنه

با نشاط ، لبخندي (از همان نوعي كه دل سايه ضعف مي رفت )زد وگفت:

- ولي اخلاق من با اون خيلي فرق مي كنه

با آرامشی ساختگی همراه با زهرخند گفت :

- آره ،متوجه ام كه اخلاق شما خيلي در نوسانه!(منظورش محبتهای دوران نقاحت خودش بود)

از جايش برخاست وسرد وخشك پرسید:

- با چي مي خواي بري ؟

او هم بلند شد وبا تمسخر گفت :

- باهواپيمای شخصيم !خوب معلومه با آژانس مي رم دیگه

- پس مواظب باش كار احمقانه اي ازت سرنزنه

از لحن تحقیر آمیز کلامش عصبي شد وباخشم گفت:

- توبزرگتر من نيستي كه هي بهم دستور مي دي

در عمق چشمان عسلی پراز خشمش خیره شد ومحکم گفت :

- نه نيستم !ولي حوصله بامزگيهاتوهم ندارم

romangram.com | @romangram_com