#مهمان_زندگی_پارت_50

- حتما

با بیرون رفتن آرتین نفس راحتي كشيد. نمي دانست چرا در برخورد با آرتین احساس دوگانه اي دارد .با صداي آقاي مشايخ به خود آمد

- دخترم نمي خواي از اونجا بيرون بياي .من اومدم تو رو بیبنم والا آرمینو که صبح تا غروب زیارت می کنم

با لبخندی از آشپزخانه خارج شد و به طرف آنها رفت مهري كه كنار آرمين نشسته بود خودش را كنار كشيد تا ميان خودش و آرمين جایی براي او باز کند وهمزمان گفت:

- عزیزم !بيا اينجا بشين

روي مبل كنار ويلچر پدرش نشست و گفت :

-شما راحت باشيد من همينجا كنار بابا ميشينم

آقاي مشايخ از كيف دستیش جعبه اي بيرون آورد و با گفتن اينكه قابل دختر گلم ونداره آن را به طرف او گرفت ؛در حالي كه با خجالت جعبه را ميگرفت از او تشكر كرد .آرتین هم جعبه كوچكي را باز كرد و زنجير ظريف با يك پلاک از پری کوچکی با بالهای زيبا به اوهديه داد مهري که باز هم می خواست او وآرمین را بهم نزديك كند از آرمين خواست به سايه كمك كند تا زنجير را به گردنش بيندازد اما او با قرار دادن زنجير در جعبه با لجبازي گفت:

- حالا وقت زياده

ناهيد با بوسيدنش يك دستبند زيبا از طلاي سفيدوزرد به دستش انداخت و در حالي كه آرمين را ميبوسيد به او هم يك جعبه كه حاوي يك دستبند مردانه بود هديه داد

بعد از ساعتی که هر دوخانواده رفته بودند به جاي خاليشان نگاهي انداخت و آهی از عمق وجود کشید نمي دانست چرا در ميانشان هیچ احساس شادي نمي كرد .ميدانست زندگيش دستخوش تغييری اساسی شده است اما نميتوانست باور كند تغييرات تا اين حد بر روي روحيه اش اثرمنفی گذاشه باشند .

آرمين براي بدرقه مهمانان پائين رفته بود واواز نبودش نهایت استفاده را کردو سرگرم جمع آوري وسايل پذيرايي شد وقتي آرمین برگشت او هنوز در آشپزخانه بود درآستانه در قرار گرفت وآرام پرسيد:

-به كمك نياز نداري؟

- نه .........

و همزمان دستهاي خيسش را با حوله خشك كرد و به دنبالش وارد سالن شد.می خواست از پله ها بالا برود که چشمش به جعبه اهدايي اقاي مشايخ افتاد حتی فرصت نکرده بود آن را ببیند به طرفش برگشت و آن را برداشت ونگاهي به آن انداخت يك سرويس زمرد زيبا بود. آرمين در حالي كه نگاهش به صفحه ال اي دي بود آرام پرسید :

- تو و آرتین با هم چه سرو سري دارين؟

متعجب نگاهش کردو پرسید:

- منظورت چیه ؟

نگاهش را به طرف او برگرداند وبه تندی گفت:

- منظورم روشنه، من مدام شما رو كنار هم ميبينم ،ميتونم بپرسم جريان چیه؟

- ما فقط سعي ميكنيم با هم رابطه دوستانه اي داشته باشيم ،شما دوتا خيلي با هم تفاوت دارين !

روي مبل نشست و ادامه داد

- تفاوت شما زمين تا اسمونه و اين باعث تعجب من شده

در عمق چشمانش خیره شد وسرد وبی روح اما با آرامش آهسته گفت :

- و شما در مورد اين تفاوتها مدام با هم پچ پچ ميكنيد !

- او فقط سعي ميكنه من در كنار خانواده جديدم احساس راحتي و امنيت كنم (اين حرف را فقط به اين دليل زد كه به آرمين يادآورشود كه اودیگر جزخانواده انهاست )

- جريان شركت وتهديد پدرم و هم آرتین به توگفته ؟

- این خيلي مهمه ؟

- جواب سوالم و بده

كمي عصبي شد و با خشم گفت:

romangram.com | @romangram_com