#مهمان_زندگی_پارت_24
- فقط يك ليوان آب خنك
به طرف پيشخدمت برگشت وگفت:
- يك ليوان آب خنك ، لطفا
منتظر ماند تا كه پيشخدمت دور شود و سپس گفت:
- پس همه فكرهاتو كردي ؟
- من مجبورم به خواسته شما عمل كنم البته با شرط!
با چشمانی گردشدومتعجب پرسید
- چه شرطي !؟
با لحن آرام و محزوني جواب داد:
- تحت هيچ شرايطي نباید خانواده هامون از اين قرار چيزي بفهمند اين يك قرار مصلحتي بين من وشماست نميخوام پدرم خودشو مقصر بدبختي و ناراحتي من بدونه
آرمين چهره در هم کشید و گفت:
- بدبختي ؟!
با پوزخندي گفت :
- بله بدبختي ،فراموش كردين، قراره بعد از چند ماه از هم جدا بشيم ،به هرحال من بعد از جدایی اسم يك زن مطلقه رو يدك ميكشم
- وقتي قرار نيست هيچ احساسي بين ما باشه شما ميتوانيد خيلي راحت به زندگي عادي خودتون برگردين
- اما اسم شما توی شناسنامه من هميشه تداعي گر اين ايام تلخ باقی می مونه
- اگه ناراحتي شما اينه من ميتوانم کاری کنم كه اصلا اسمی از من توی شناسنامه شما ثبت نشه
از اينكه آرمين مساله ای به این مهمی را اینهمه بی اهمیت وساده ميگرفت عصبي شده بود ولي حوصله بحث كردن در اين مورد را نداشت .پس براي پايان دادن به اين بحث گفت :
- من باید تا زماني كه پدرم در قيد حياته همسر شما باشم
آرمين با اعتراض به طرفش نيم خيز شد و گفت:
- معلومه چي ميگي؟ منكه نميتونم آرزوي مرگ پدرتو داشته باشم ومنتظر............
ميان حرفش پريد وگفت:
-فقط یکسال...! خواهش ميكنم ، دو ترم دیگه درسم تموم میشه و بعد از فارغ التحصيلي مي تونم براي طلاق راهي پيدا كنم !
پيشخدمت سفارش را بر روي ميز قرار داد و دور شد
سايه سريع ليوان آب را برداشت و سر كشيد انگار ميخواست شعله هاي خشمش فروکش كند
آرمين كلافه پرسید :
- چه راهي؟
ليوان را روي ميز قرار داد وگفت :
- مثلا براي ادامه تحصيل ميخوام برم خارج و شما موافق نيستين
كمي به فكر فرو رفت و سپس نفس عمیقی کشید و گفت:
romangram.com | @romangram_com