#مهمان_زندگی_پارت_2

- اون استاد با شعوريه و مي فهمه كه من بخاطر چي نخواستم باهاش كلاس بگيرم .

- خوب خيالم راحت شد چون ميترسيدم توهم مثل بقيه عاشق مشايخ شده باشي و به خاطر همين اصرار داري که باهاش كلاس بگيري

- مگه ديوونه ام !

براي گرفتن تاكسي به طرف خيابان براه افتادند . انتظار برای تاکسی کمی طولانی شد ، نازنين با کلافگی گفت:

- كجايي داداشي ، كه ببيني آبجي جونت توي اين گرمای تابستون بايد منتظر تاكسي بمونه

- مگه نيما كجاست؟

- امروز رفت اهواز ماموريت ، ماموريتش هم سه ماهي طول میکشه ، قبل از رفتن ، مامان باز بهش گير داده بود كه زن بگيره ... اونم بهش گفت :

- توكه اينهمه صبر كردي چند ماه ديگه هم صبر كن بعدا بهت ميگم كجا بايد بري خواستگاري ،

بيچاره داداشم ! دلش بدجوري پي نخود سیاه رفته .

- نازنين ! منو مقصر ندون، من قبلا چندبار بهش گفتم كه اون و مثل داداشم می دونم و نمي تونم جور ديگه اي دوستش داشته باشم

آهی کشید وگفت :

- مي دونم ولي عشق كه اين چيزا سرش نميشه ... .....

تاکسی جلوی پایشان ایستاد و هر دو سوار شدند .پس ازچند لحظه نازنين طاقت نیاورد ودوباره گفت:

- ولي خداييش سايه ! من نمی دونم چرا بابات اينهمه خواستگار خوب و رد ميكنه ، مگه ارجمند چش بود که جوابش کرد ؟!

- خودمم نمي دونم ، فكر مي كردم دنبال يه ادم خیلی خاص ميگرده ، ولي وقتي استاد ارجمند وهم رد كرد خودمم جا خوردم !

نازنين با خنده گفت :

- شايد دنبال يه شاهزاده ميگرده؟

- بعيد هم نيست ... ولی فعلا که داره منو ترشی میندازه

- راست میگیا ! میگم بهتره منم كلاسم و با دکتر مشايخ بگيرم !

- چرا یهو رنگ عوض کردی؟

- دلم نمي خواد رفیق نيمه راه باشم . یادته که چه قولی به هم دادیم ؟! ... ( هميشه و در همه حال با هم و کنار هم باشيم ). تو هم بايد قول بدي اگه افتادم دوست نيمه راه نشی .

در حالي كه ميخنديد گفت :

- يعني منم بگم نمره نميخوام و ردم كن ؟

- اره ديگه مي خواي من تنهايي ترم ديگه ، اين درس و بگيرم ؟

- اصلا مي خواي من جاي توهم امتحان بدم ! اگه نمره گرفتم هر دو قبول و اگه هم نه که هر دومون رد ميشيم ديگه !

- تقلب !!! اونم سر كلاس مشايخ ؟! كاري ميكنه كه ديگه فولاد و با هيشكي نتونيم پاس كنيم .

از تاكسي پياده و به سمت كوچه به راه افتادند .روبروی خانه شان نازنین مقابلش ایستاد وگفت :

- كي مياي بريم خريد ؟ ، ميخوام سال آخري حسابي تريپ بزنم شايد تونستم دل مشايخ و ببرم و دل همه دختراي دانشگاه بسوزه !!

نيشگوني از لپ گوشتي اش گرفت و گفت:

- تو توي همين لباسها هم خوشتيپي و دل همه رو ميبري

romangram.com | @romangram_com