#مرگ_ماهی
#مرگ_ماهی_پارت_51


-خاله چطوره؟

-اونا تورنتو ان يكسالي ميشه نديدمشون!

-مهسا پيش تو بود؟

چرا انقدر مهسا مهم بود؟ كجا بود؟ الان كجا هست؟

-اره..

مكث معين يعني چرا پيش تو بود؟ يعني روي مهسا حساس است..يعني كسي را جز همسرش دوست دارد...كسي را غير از من دوست داري؟ ملالي نيست...

كسي را كه بدست نياوردم را از دست نخواهم داد..

نفسم، دلم و لبم ميلرزيد! و من چندين بار در خودم مردم و زنده نشدم.

به اتاق پناه ميبرم و بعد حمام و بعد در را قفل ميكنم و بعد...بعدش ميزنم زير گريه! چرا اينكار را با من ميكرد؟ و چرا با من صادق نبود؟

-ماهي...

در اين لحظات دلم ميخواست با مشت ميكوبيدم به صورتش كه انقدر ارام نبود پشت انهمه راز!

براي اولين بار بداخلاقي ميكنم:

-به من نگو ماهي!

-من بابت حرفاي كيا معذرت ميخوام!

-برو..انقدرم اين جمله احمقانرو تكرار نكن! حالم ازش بهم ميخوره.

زندگيمان پرشده بود از معذرتخواهي او و دل چركين من..پر از عذرهايي كه در دلم نپذيرفتمشان اما لبم لبخند ميزد.

romangram.com | @romangraam