#مرگ_ماهی
#مرگ_ماهی_پارت_49


هردو سمت اشپزخانه ميايند و كيا كه به چشمهايم خيره شده:

-هيچ كدوم...معين كوسه ست..دور طعمش ميگرده بعد كار ميده دستش.

چه داشت ميگفت؟ قلبم ترسيد، دست و پايش را جمع و گوشه اي كز كرد.

-پيش سهيل بودي؟

-اوهوم...

-سهيل كيه؟

معين همانطور كه دنده هاي كبابي را در بشقاب كيا ميگذارد ميگويد:

-داييِ ماهي.

-ماهي..ماهدخت..

شانه بالا مياندازد و شروع ميكند به خوردن..ديوانه بود..نبود؟ با اسمم مشكلي داشت؟

-كي برميگردي كيا؟

-بذار برسم...هميشه ميخواي از شرم خلاص شي.

معين چشم غره اي ميرود و قاشق برنج دهانش ميگذارد:

-اگر بموني ميذارمت نمايندگياي اصفهان!

كيا پوزخند ميزند:

-ميذاريم؟ ثروت محمودخان افتاده زير دستت..

romangram.com | @romangraam