#مرگ_ماهی
#مرگ_ماهی_پارت_33
پوزخند ميزند:
-معلومه كه نه.
دستم را ميگذارم زير چانه ام و به مهسا فكر ميكنم و به قد و قواره و چهره زنانه اش. زمزمه ميكنم:
-به نظرت باشگاه جوابه؟
داشت با ناخن ورامده اش بازي بازي ميكرد:
-بي صاحاب بايد برم ترميم...جوابه چي؟
-ميخوام برم يه كم هيكلم رو فرم بياد
-مگه چشه الان؟
-يكم توپرترشم...ميدوني خيلي كنار معين ريز ميزم!
-شر و ور تر ازاين نشنيده بودم!
قهوه هارا مياوردند و من كه شيرينه شيرينه شيرين ميخوردم...
-بيتا!
-هوم؟
دو دل بودم:
-تو دخترخاله معينو ميشناسي؟
-كدومشونو؟
romangram.com | @romangraam