#مردی_که_میشناسم_پارت_73

طاهر بازویش را به چهارچوب در تکیه زد و با تکان سر پاسخ داد. نگاهی به اتاق بهم ریخته انداخت و آرام لب زد: چیکار کردی اینجا؟

مستانه چنان غرق حضور طاهر بود که پشت خط بودن لاله را به طور کامل فراموش کرد. با فریادی که لاله در گوشی کشید از جا پرید و گفت: نمیدونم.

لاله فریاد زد: مستانه اونجا چه خبره؟!

-:از بابا بپرس خاله.

می توانست حتی از پشت گوشی هم نفس های عمیقش را حس کند. لاله با غرغر گفت: قطع کن زنگ بزنم ببینم این وَلی داره چه غلطی میکنه.

تماس را بدون اینکه اجازه خداحافظی به او دهد قطع کرد. طاهر با پایین آمدن گوشی در دست مستانه به جلو قدم برداشت: چیکار کردی دختر؟ این چه وضعشه؟

با غم نگاهی به لباسها انداخت و از جا بلند شد. طاهر نگاهی به لباسها که لحظاتی قبل روی آنها نشسته بود انداخت و گفت: اینا رو نمیخوای بپوشی؟

با حال نزار نگاهش را به لباس ها دوخت: میخوام!

لب پایینش را جلو کشیده و با درد به لباسها زل زده بود. طاهر خندید. خم شد و لباسها را تک تک جدا کرد: خب بیا من کمکت کنم اینجا رو جمع کنیم.

با شگفتی به سمت طاهر برگشت: واقعا؟

طاهر نگاهی به مانتوها انداخت. از ترکیب رنگ های اصلی، یک لباس جدا کرد و به سمت کمد به راه افتاد: اول لباسای رنگ اصلی و بچینیم. از سفید تا سیاه بعد بینشون لباسا رو میزنیم سرجاش...

کنارش رو به کمد ایستاد. به لباس سفید و بعد زرد و قرمز و... خیره شد. طاهر تشر زد: بجنب دیگه... تو دونه دونه مرتب کن بده من بچینم تو کمد.

به سمت لباس ها رفت. چند لباس برداشت و به دست طاهر داد: کاش یکی بود اتاقمون و مرتب کنه.

-:تنبل شدیا... اتفاقا تمیز کردن اتاق کار خیلی خوبیه... مخصوصا اینکه میتونی همونطوری که دلت میخواد دیزاینش کنی. میتونی تغییرات جدید بهش بدی.

مستانه لباسها را توی چوب رختی آویزان کرد و به سمتش گرفت: آخه چطوری میشه؟ اینجا که همه چیزش شبیه همه. همش تکراری میشه دیگه.

طاهر نگاهی به اتاق انداخت: نه اونقدرا... مثلا میتونی اینبار پرده ها رو عوض کنی.

-:بابا از این چیزا خوشش نمیاد.

-:میتونیم عروسکا رو جای دیگه بچینیم. میشه چند تا گل به اتاق اضافه کرد.

اشاره ای به گلدان گل رزهای مصنوعی روی کمد زد: گل هست.

طاهری سری به نفی تکان داد: نه این گلا... مثلا نظرت در مورد یه گلدون برگ زیبا چیه؟ میتونی ازش مراقبت کنی؟

متفکر به طاهر نگاه کرد و طاهر گفت: میشه مثل یه چیزی که سرگرمت میکنه. تازه گلا جون دارن میتونی باهاشون صحبت کنی. درد و دل کنی. براش از اتفاقات روز بگی... آهنگ باهاش گوش بدی.

romangram.com | @romangram_com