#مردی_که_میشناسم_پارت_30


ولی از جا بلند شد: پاش و راه بیفت بریم بالا...

-:مستانه چی؟

-:بهش میگم. عادت داره گاهی که بزنه به سرم میرم بالا میخوابم.

-:هوای لیلا میکنی؟

ولی که در حال قدم برداشتن به سمت اتاق مستانه بود روی پاشنه پا چرخید: بدجور...

لبهایش کش آمد. اما لبخندی که به روی ولی زد پر از درد بود. پر از حس غم بود. حالا که آمده بود. حال که بعد از این سالها میدانست رفیقش... برادرش چطور درد میکشد باید تمام تلاشش را برای رهایی او از این درد بکار می برد.

ولی در اتاق مستانه را گشوده و برایش توضیح می داد. زمانی رفیقش سینه سپر میکرد. راست قدم برمی داشت اما این ولی که در برابرش حضور داشت شاکه هایش فرو افتاده بود. چاق شده بود و طاهر در تمام این روزهایی که برگشته بود می دید که ولی چندان هم از غذا استقبال نمیکند و احتمال می داد چاقی اش بخاطر شرایط نامناسب روحی اش باشد.

ولی به طرف اتاقش رفت و با دو بالشت برگشت. طاهر دستش را برای گرفتن بالشت ها دراز کرد و گفت: بالش که میدی داداش. جای خوابم همینطور... تو که اینقدر خوبی یه لباس راحتی هم بده...

ولی با خنده به سمت کمدش رفت: آخه قد و هیکل من بتو میخوره؟ من خوش هیکلم قدم میزون وزنم میزون توی دیلاق لباس به تنت نمیخوره؟

جلو رفت. بالشت ها را به سینه ی ولی کوبید و به عقب هلش داد: بکش کنار ببینم چیز به درد بخور چی داری!

بالاخره از بین لباسهای ولی تیشرت خاکستری و شلوار راحتی را بیرون کشید و با تاسف نگاه از لباسهای تیره رنگ ولی گرفت: این چه وضعشه مرتیکه؟ خجالت نمیکشی مثل بچه ها زانوی غم بغل گرفتی؟

ولی بازویش را به سمت در کشید: بیا بریم داری حرف زیادی میزنی.

طاهر دنبالش کشیده شد: تو خجالت نمیکشی مرد حسابی؟ یه ذره تو وجودت مردونگی مونده یا اونم با لیلا چال کردی؟ بابا مردی... یه کم تو احساس ندا...

دست وَلی به سرعت روی دهان طاهر نشست: ششش... مستانه میشنوه. اینا چیه میگی؟ من دختر جوون دارم تو خونه.

طاهر صدایش را پایین آورد: اصلا نیاز... هوس میدونی چیه؟

وَلی به سمت در خروجی راه افتاد: نمیدونم چیه.

طاهر به دنبالش دوید و روی سرش کوبید: باید بمونم آدمت کنم.

وَلی نگاهش را از در آهنی ورود به ساختمانشان گرفت و به سمت پله ها چرخید و در حال بالا رفتن گفت: من که میگم بیا بمون تو گوش نمیدی.

طاهر دستش را در هوا چرخ داد و با تیشرت خود را باد زد و قدم هایش را به دنبال وَلی برداشت: نمیتونم. اونجا راحتم. اینجا شما هم اذیت میشین.

-:چرا اذیت بشیم. بیا بمون همین بالا... اینجا اگه من نیام بالا هیچکس نمیاد. میبینی که از ورودی هم جداست. کسی کاری به کارت نداره. تا کی میخوای تو هتل بمونی؟


romangram.com | @romangram_com