#مردی_که_میشناسم_پارت_20


-:حالا چرا گریه میکنی؟

-:پسره عوضی بهم گفت نمیتونی دماغت و بالا بکشی. با این سنت شبیه زنای هرجایی هستی.

هین بلندی کشید: جوابش و ندادی؟

-:هرچی فحش بلد بودم بارش کردم.

نگاهی به در اتاق انداخت و غرید: فحش به چه دردی میخورد فرشته؟ باید میزدی تو دهنش... باید یه چی مثل خودش جواب می دادی. وای این چه حرفی بود زده.

-:حالا عصبانی بود یه چیزی گفته. وسط دعوا که حلوا خیرات نمیکنن.

-:جوابش و که دادی چرا گریه میکنی؟

-:خب آخه عکسام و دادم بهش.

تقریبا فریاد کشید: چی؟

-:چرا داد میزنی؟

-:آخه تو خر شدی. وایی فرشته مامانت بفهمه سرت و گوش تا گوش میبره.

فرشته صدایش را پایین تر برد و با وحشت گفت: مامانم هیچ مستان اگه علیرضا عکسا رو ببره برای بابام چی؟

-:میتونه ببره؟

-:نمیدونم که. وای کاش نمیدادم بهش...

-:میخوای به شراره بگم؟

فرشته غرید: نه نمیخوام باز سرکوفت میزنه حوصل نیش و کنایه هاش و ندارم.

کامپیوترش را روشن کرد: خب من که کاری بلد نیستم.

-:ببین نمیشه از یکی کمک بگیری؟

-:آخه من کی رو دارم ازش کمک بگیرم؟

فرشته با ناراحتی گفت: چه میدونم. مثلا همین عموت...


romangram.com | @romangram_com