#مردی_که_میشناسم_پارت_126


پنجه هایش را در بین موهایش فرو برد و تکان داد. موهایش را کمی به سمت بالا کشید و رها کرد.

به سمت کمد قدم برداشت. نفسش حبس شد. قدمی عقب گذاشت. پاشنه ی پایش با دیوار برخورد کرد و درد تا مغز استخوانش نفوذ کرد. قبل از اینکه فریادی به لب بیاورد دستش را روی دهانش گذاشت. با بلند شدن صدای در کمد چشم بست. زیر لب زمزمه کرد: خدایا غلط کردم. خدایا تو رو خدا نبینه من و...

در کمد گویا باز هم بسته شد.

دستانش را به سمت سینه اش کشید و روی هم، روی قلبش قرارداد: خدا جون چاکرتم. خدا جون نوکرتم من و نبینه. خداجون از اینجا خلاص بشم. دیگه غلط میکنم میام بالا...!

صدای دور شدن قدم های طاهر را که شنید نفس راحتی کشید. قبل از اینکه حرکتی از خود نشان دهد صدای طاهر بلند شد: بیا... معلوم نیست این گوشی چرا اینجاست! الانم داره زنگ میخوره. ببرم بهش بدم؟!

خود را از پشت کمد جلو کشید و با دیدن طاهر که گوشی به دست نگاهش به در بود انداخت. پشت به او داشت. بدن سفیدی داشت که اندام چهارشانه اش را در این حالت بیشتر به رخ میکشید. اولین بار بود اندام یک مرد را از نزدیک می دید.

طاهر به طرفش چرخید. با هراس خود را عقب کشید. داشت چه غلطی میکرد؟ اینجا چکار میکرد؟ خیره به طاهر؟! نباید نگاهش میکرد.

با عجز سرش را بین دستانش گرفت. کم مانده بود به گریه بیفتد. حس میکرد هر آن ممکن است قلبش از جا کنده شده و جلوی پایش بیفتد.

بغضی به گلویش چسبید. کاش می شد میرفت. گور بابای مدارک طاهر... اصلا چرا باید مدارک طاهر را می دزدید!

همش تقصیر طاهر بود. اگر از رفتن حرفی نمی زد. اگر نمی گفت قصد رفتن دارد الان در حال حاضر اینجا نبود. اگر طاهر نبود که مجبور نمی شد بیاید سراغ مدارکش...

صدای زنگ تلفن بلند شد. زنگ تلفن طاهر بود. گوشهایش را تیز کرد. لعنتی چرا طاهر نمیرفت جایی تا بتواند فرار کند!؟

صدای طاهر بود که پیچید: جونم لیدا؟!

-:...

دندان روی هم سایید و غرش کرد و با دهن کجی گفت: جونم لیدا!!! ههه!

کنارش فحشی هم زیر لب به زبان آورد اما طاهر بی خبر از همه جا گفت: شام؟! خونه ی تو؟ فکر بدی نیست. آره میام چرا که نه!

دستش مشت شد. طاهر میرفت خانه ی لیدا؟ برای شام؟! خانه ی لیدا! عمرا اگر میذاشت.

-:...

طاهر آرام خندید.

خود را از پشت کمد بیرون کشید و خم شد. نگاهش روی سینه ی طاهر خیره ماند. با موهای سیاهی که روی سینه اش خودنمایی میکرد و آن شورت مشکی...

طاهر گفت: اگه نمی رفتم فکرای خوبی داشتم ولی حیف که دارم میرم.


romangram.com | @romangram_com