#مردی_میشناسم_پارت_83
چطور زندگی بدون مستانه معنا می یافت؟ مستانه اگر نبود حال وَلی هم وجود نداشت. وَلی به امید او زندگی میکرد.
چشمانش را روی صورت مستانه چرخ داد. انگشتانش را بند پتو کرد و آن را تا زیر گلویش بالا آورد.
خوشحال بود که درست ترین تصمیم را گرفته بود.
به دست های لطیف دخترانه اش نگاه کرد. دستش را که از تخت پایین افتاده بود بلند کرد و روی سینه اش خواباند. از جا بلند شد.
نگاهش روی برگ زیباهای درون گلدان ثابت ماند. برای خریدنش دیروز چند ساعت وقت گذاشته بودند.
به گلدان سیاه پیچیده شده در زر ورق نقره ای نگاه کرد. باید در اولین فرصت گلدان سفیدی تهیه می کرد. شاید کمی هم رنگ...
می توانستند روی گلدان ها نقاشی بکشند. نقاشی هایی که به ترکیب اتاق مستانه هم بیاید. برگه زیباهایی که مشخص بود خاکشان هنوز خیس است. پس برایش اهمیت داشتند.
به سمت در اتاق به راه افتاد.
مستانه تکانی خورد. به عقب برگشت. در اتاق را که می بست مستانه غلتی زد و پتو را در آغوشش جمع کرد.
نفس عمیقی کشید. آرام در اتاق را بست و به سمت پذیرایی قدم برداشت. کاسه ی خالی و لیوان ها را برداشت و وارد آشپزخانه شد.
ظرفها را درون سینگ گذاشت و دستش به سمت پیش بند مچاله شده ی روی کانتر رفت. به پیش بند چنگ زد اما دستش که به عقب برمیگشت خشک شد. نگاهش روی دستبند طلایی خیره ماند. مگر می شد این دستبند را فراموش کند؟
دستبند طلایی با زنجیر ظریف بهم گره خورده...
به سختی بعد از چند لحظه که در همان حال ماند دست پیش برد. پیش بند را رها کرد و دستبند را برداشت. میخواست مطمئن شود همان دستبند است. شک داشت بعد از چهارده سال... همان دستبند باشد.
شاید شبیه به آن بود. شاید مشابه آن بود.
اخم هایش را در هم کشید و به خود تشر زد: این اون نیست.
دستبند را سرجایش برگرداند و پیش بند را برداشت و در برابر ظرفشویی ایستاد. شیر آب را باز کرد و به آبی که با شدت جاری بود خیره شد. چشم بست. مگر می شد اشتباه کند؟ هرگز نمی توانست طرح آن دستبند را فراموش کند. همان دستبند بود. همان دستبندی که زنجیرهای ریزش با گره خوردن در هم طرح زیبایی ساخته بودند.
شیر آب را بست. با خشم پیش بند را جدا کرد و روی دستبند کوبید. به سمت پله ها به راه افتاد و در همان حال هم چراغها را خاموش کرد و در تاریکی وارد طبقه دوم شد.
لعنتی...
مگر شوهر نداشت؟ مگر ازدواج نکرده بود؟
پس چرا هنوز آن دستبند را داشت؟ چرا؟
romangram.com | @romangram_com