#مرد_کوچک_پارت_96

ملودی لبخندی زد و او را دراغوش گرفت وگفت: دوست دارم یاسی خره....

یاسمن لبخندی زد و شادی هم او را در اغوش گرفت گفت: حالا کجا میخوای بری؟واسه ی چی خوابگاه؟

ملودی به ارامی گفت: دیگه دیگه... بازم می بینیم همو... و فکرکرد بالاخره دروغش رو میشود که او به خوابگاه نمیرود و به خانه ی شوهر میرود.!

نازیلا با بغض او را در اغوش گرفت وزیر گوشش اهسته گفت: نمی خوام ارزو کنم خوشبخت بشی... اما ارزو میکنم بدبخت نشی... سرش را حد فاصله شانه و گردن ملودی فشرد وگفت: خیلی خری ملودی....

ملودی با بغض گفت: میدونم...

از نازیلا فاصله گرفت. عمویش پله ها را بالا امد و چمدان را برداشت.

بار اخر به خانه ی دانشجویی نگاهی کرد و پشت سرعمویش از خانه خارج شد.

در اژانس که پیکان قراضه ای بود نشست و به ستون برقی که میلاد به ان تکیه داده بود در یک شب بارانی نگاه کرد.

چهره ی پدرش برایش پر رنگ تر از میلاد بود.

سرش را تکان داد ... اتومبیل به حرکت درامد.

عمویش ساکت بود.

حرفی نمیزد... چهره اش پیر شده بود.

با دیدن محضر قلبش به تپش افتاد.

عمو حسینش با صدای بغض داری گفت: مطمئنی؟

ملودی سری تکان داد و عمو حسین گفت: هنوزم دیر نشده ها....

ملودی با قطعیت گفت: فردا بابا عمل میشه ... این تنها چیزیه که میدونم اگه نشه دیره...

عمو حسین چیزی نگفت.

در حالی که هنوز مردد بود گفت: ملودی بابات بفهمه ...

ملودی: اینم میفهمه که بخاطر خودشه ... مامانم میدونه همین بسه ... فقط میخوام فکر کنم که اون باشه ... باشه عمو؟

حسین در سکوت تنها لبخند تلخی زد.

دست سرد و یخ کرده ی ملودی را گرفت وداخل محضر رفتند.

رویا و محمد حضور داشتند ومیلاد ... میعاد ومازیار نبودند ... ملودی یک بار انهارا دیده بود... ولی کم وبیش میدانست که بخاطر نارضایتی حضور ندارند ...شاید بخاطر مخالفت...

به چهره ی اصلاح شده ی میلاد نگاه کرد.

خودش بلد نبود اصلاح کند.... موهایش به طرز زیبایی اراسته شده بودند. در ان کت و شلوار مشکی با چهره ای ساکت هیچ کس حتی فکرش را نمیکرد که او...

میلاد با لبخند گفت: سلام خاله ملودی...

حسین بغضش در چشمهای پر از اشکش خلاصه شد.

ملودی لبخندی زد وگفت: چند بار بهت بگم منو ملودی صدا کن نه خاله....

میلاد خندید و گفت: این نقاشی وبرای تو کشیدم ....

نگاهش به تصویر گرد وقلنبه ی خودش بود که دست یک پسر بچه شکل خودش را گرفته بود.

لبخندی زد وکنارش نشست.

romangram.com | @romangram_com