#مرد_کوچک_پارت_45
میلاد آرام زیر گوش مازیار گفت: مهمون داریم؟
مازیار: اره،می خوان بیان باهات مصاحبه کنن.
میلاد داشت انگشتش را در دماغش فرو می برد که میعاد تشر زد: میلاد اون کار و نکن.
میلاد با اخم رویش را برگرداند و برایش ادایی در آورد.میعاد خنده اش گرفت،که میلاد عصبانی تر شد و بی توجه به او از مازیار پرسید: مصاحبه یعنی چی؟
مازیار نفسش را فوت کرد و گفت: یعنی سوال و جواب،میان ازت چند تا سوال می پرسن و میرن.نمی ترسی که؟
میلاد سری تکان داد و گفت:نه
حوصله اش سر رفته بود.ترجیح می داد برود در اتاقش و بازی کند.
میعاد دستش را گرفت و گفت: کجا؟
میلاد: میرم بازی.
میعاد خواست حرفی بزند که رویا گفت: دستش شکست میعاد جان!
میعاد با حرص نگاهی به مادرش انداخت.میلاد با تمام لاغری از او درشت تر بود!
romangram.com | @romangram_com