#مرد_کوچک_پارت_39


هم اتاقي

هم اتاقي

هم اتاقي برس به دادم

اوني که دل و جونم روبرده

خيلي وقته نکرده يادم

هم اتاقي

هم اتاقي

هم اتاقي ببين چگونه

سيل اشکم شده روونه

درد جانسوزمو به جز تو

به خدا هيچ کي نمي دونه

هم اتاقي

هم اتاقي

هم اتاقي برو طبيب دل بيمارم رو بيار

بهش بگو عاشقش غريبه

مرده از رنج و انتظار

هم اتاقي

هم اتاقي

هم اتاقي برس به دادم

اوني که دل و دينم رو برده

خيلي وقته نکرده يادم...........

با خنده و سر و صدا مشغول بودند تا خانه ای که برای ایام روزهای دانشجویی مهیا کرده بودند را اماده کنند.

به زودی روزهای دانشگاه شروع میشد.

--------------------------

میلاد حوصله اش سر رفته بود با انگشتانش بازی می کرد و با بی رغبتی به حرفهایش گوش می کرد.

میعاد گفت:ببین داداشی تو الان بیست سالته،تو سیزده سال خواب بودی و الان دیگه هفت ساله نیستی.اگه کسی ازت بپرسه چند سالته بهش چی میگی؟

میلاد گفت:خب میگم هفت سالمه دیگه.

میعاد چنگی به موهایش زد و گفت:د...نه دیگه.الان تو بیست سالته،خب؟

میلاد با حرص رویش را برگرداند و گفت:نخیرم! مامان گفته دروغگو دشمن خداست.من مثل تو دروغ نمی گم.من هفت سالمه ......


romangram.com | @romangram_com