#مرد_کوچک_پارت_38

-زهرمارررررر.... اه ...چقدر حال بهم زنی...

ملودی با دهان پر لواشک خندید و روی او لم داد و گفت: نازیلا این چندش بازیاتو ببر واسه دوست پسرت...

نازیلا در حالی که عکس ها را جمع میکرد گفت: مرده شورشو ببرن .... پاشو ملودی عکسا کثیف بشن هانیه منو میکشه...

ملودی: نه ه ه ه ه ه ه..... من هنوز ندیدم همرو....

نازیلا: قرار بود با سیامک بریم فردا خرید.... مالید....

ملودی سیخ نشست و گفت: باز بهم زدین؟

نازیلا اهی کشید و گفت: خاک برسر گوشیشو روم خاموش کرد.....

ملودی: همین؟

نازیلا موهایش را با انگشت شانه میکرد در همان حال گفت: صدای یه دختر میومد....

ملودی گیج گفت: هاااا؟

نازیلا: دیشب بهش زنگ زدم.... گفت بعدا.... باز بهش زنگیدم گفت :گوشی.... بعد صداش با پچ پچ یه دختر میومد.... بعدشم داد زد سرم: مگه نگفتم بعدا.... منم قاط کردم چهار تا فحش بهش دادم و گفتم خداحافظ...

ملودی سری تکان داد و از جا بلند شد و گفت: بیا این فرشا رو پهن کنیم...

نازیلا ناچارا ایستاد و ملودی گفت: برو به پسر این یارو صاحب خونه بگو بیاد گاز و یخچال وصل کنه...

نازیلا خندید و گفت: چشمش تو رو گرفته....

ملودی: گه خورده....

نازیلا بلند خندید و همان لحظه در باز شد و یاسمن و شادی واردشدند.

شادی جیغ جیغ کنان گفت: اه ... تو روحتون نمیتونستید یه کم جمع و جور کنید؟

ملودی: گذاشتیم شما تشریف بیارید...

شادی نالید: واییی کی میخواد اینجا جمع بشه....

ملودی اهمیتی نداد وگفت : کی کدوم اتاق؟

یاسمن اظهار نظر کردو با لحن خاصی گفت: میدونید که من پزشکی میخونم.... باید اتاقم ساکت باشه...

دخترها پقی زدند زیر خنده و یاسمن گفت: کوفت ت ت.... پزشکیه دیگه؟

نازیلا: اره.. فقط مدارکشو جا ننداز.....

یاسمن با عشوه گفت: مدارک پزشکی یا پزشکی مدارک یا پزشکی.... هیچ فررررقی ندارن.... بهتر از پرستاری و مددکاری اجتماعیه....

ملودی اهی کشید وگفت: منو بگو که بعد یک سال درجا زدن باید هوش ببرم....

شادی با خنده گفت: قربون روی ماهت... تو درجا نزده هوش همه رو میبری.....

بعد از کمی چرت وپرت گویی نازیلا گفت: منو ملودی با همیم....

شادی گفت: منو یاسی هم با همیم...

ملودی سری تکان داد ورو به نازیلا با لحن خاصی گفت:هم اتاقی ....

و دخترها ادامه دادند:

romangram.com | @romangram_com