#من_پلیسم_پارت_92


از فکر اینکه الان یه مشت پلیس دارن منو از تو این جونوره نگاه میکنن مور مورم شد و سریع انداختمش!اخه داشتم نگاش میکردم.

سریع لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون.امیر جلو در دست به سینه ایستاده بود و اطرافو میپایید.زنجیرو مخصوصا گذاشته بودم بیرون که اقایون همه جا رو ببینن.

امیر نگاش رفت رو زنجیر و یه لبخند محو رو لبش اومد.پس اونم میدونسته بیشرف هیچی نگفته!

رفتیم نشستیم تو ماشین و رفتیم خونه.تو راهم امیر گفت با اجازه بازم امشب دعوتم پیش آق فربد.میخواد همکارارو معرفی کنه.

ساعت حدود سه و نیم بود.تا رسیدیم خونه باز الی و کتی مثل وحشیا ریختن رو سرم.

گفتم:از الان؟

امیر که حرفمو شنیده بود گفت:سفارش کرده زودتر بری.برنامه داره واست.

ای بابا.این فربد کی برنامه نداره!همه عمرش تو خوشی و عیش و نوش میگذره!

این دفعه کتی رنگ گذاشت رو سرم.ولی چه رنگی نمیدونم.بعدم سپردم به الی و در گوشش یه چیزی گفت و اونم رفت سمت کمد پرو پیمونی که معلوم نبود مال چه بدبختیه که رسیده به من و تازه همه لباساشم اندازمه!

رفت تو کمد و کتی منو نشوند و رفت تو کار ناخن.خداروشکر که ناخنمام کشیده و بلند بود وگرنه مجبور بود ناخن بکاره که من اصلا خوشم نمیومد.نماز نداشت.سریع یاد نماز افتادم گفتم:کتی جون بعد از اینکه موهام درست شد بقیه کارا رو بکن.

-آخه دیر میشه.

-نترس دیر نمیشه.کار دارم.

-باشه.

و رفت کنار.منم وایسادم تا موقعی که بهم بگه رنگا خوابید و برم بشورمش.تو این مدت اصلا گردنبند رو از خودم دور نکردم.همچنان ناظر اتفاقات بود.

بعد حدود یه نیم ساعت یا چهل و پنج دقیقه کتی گفت میتونم بشورمش.

منم معطل نکردم و پریدم تو حموم.اونجا با احتیاط زنجیرو باز کردم و گذاشتم کنار قفسه حوله ها.دیگه تا تو حموم که نمیشد ناظر باشن که!

خودمو شستم و اصلا به موهام نگاه نکردم.شکه شدن به مزاقم (درسته؟)خوش اومده بود!

چشم بسته حوله تنم کردم.و رفتم بیرون.

تا پامو گذاشتم بیرون پشیمون شدم.سریع برگشتم داخل و با حوله فرق سرمو خشک کردم و رفتم سمت روشویی و چشم بسته وضو گرفتم.


romangram.com | @romangram_com