#من_پلیسم_پارت_91
پوف کشیدم و چتری موهامو با دست دادم بالا:خب ... الان چیکار کنیم؟
-برو عزیزم.واسه امروز کافیه.دفعه ی بعدی با حریف قدر تری رو به روت میکنم.
-اوکی.بای.
انگشتامو واسش بالا پایین کردم و رفتم سمت دوش!اب سرد حالمو جا اورد.
همونطور که با حوله موهامو خشک میکردم رفتم سمت رختکن.حسابی بدنم کوفته بود.
موهامو یه کم از خیسی درآوردم و لباس زیرامو پوشیدم.
داشتم پاچه های شلوار جینمو صاف میکردم که یه صدایی اومد.انگار دوتا تیکه چوب خوردن به هم.
فکر کردم باده.شونه بالا انداختم و دوباره درگیر پاچه ها شدم.
بعد حس کردم یه سایه ای از پشتم حرکت کرد.
یه بسم ا... زیر لب گفتم.نکنه جن من باشه؟!
گرمی نفسی رو پشت گردنم حس کردم.موهام هم نم دار بود انگار باد ولرم میخورد بهم!
آروم آروم برگشتم ....دیدم یه مرده سیاه پوشه.رو سرشم ازین کلاه ها داره که همه صورتشو پوشونده و فقط جای دهن و چشمش خالیه!دوتا سوراخم جای دماغش بود!
خیلی نزدیکم بود.تا دهنم واشد که جیغ بکشم دستش سریع رفت رو دهنم.انگشاشو گذاشت رو دماغش و گفت:هــــــــیــــــــــش. ...کاری باهات ندارم.جیغ نزن.فوری یه نگاه به سرشونه اش کردم دیدم درجه داره.از نینجاهای پلیس بود.
وای خدا مردم از خوشی.از خودمون بود.
دستشو برداشت و کرد تو جیبش.یه گردنبند شبیه زنبور بود مارمولک بود نمیدونم چی بود ولی هر چی بود طلا بود!چه بود و نبودی شد!
روش نگین داشت.نگینای درشت سیاه و قرمز که البته فکر کنم یاقوتی چیزی بود.
انداخت گردنم و زمزمه کرد:دوربینه.حواستو جمع کن.
بعدم همونجوری که اومده بود غیب شد!
عجب چیزی بود.من گفتم تو این هیر و بیری این واسه من کادو آورده!
انقدر سریع رفت و اومد که اصلا فکر کردم خواب دیدم ولی زنجیر توی گردنم این فکرو رد میکرد.
romangram.com | @romangram_com