#من_پلیسم_پارت_89
رو مبلا ملافه انداخته بودن.فکر کنم از اول که خونه رو گرفتن ملافه ها بوده.خونه مصادره ای بوده آخه.بزرگترینشو برداشتم.یه تکون دادم و انداختم سرم.بد نبود.بهتر از هیچی بود.
یه جا واسه امیر گذاشتم و خودم رفتم عقب تر.امیرم اومد.قامت بست.منم پشتش قامت بستم ولی اقتدا نکردم.معلوم نیست نمازش درست باشه یا نه!
ولی چقدر قشنگ نماز میخوند.صداش بم بود و خیلی قشنگ کلمات رو ادا میکرد.نزدیک بود خوابم ببره با صداش.بلندم میخوند.ولی جالب بود بقیه بیدار نشدن.
نمازمونو خوندیم .خیلی خیلی بهم مزه داد.
دلم قرص شد.اصلا انگار دوپینگ کردم.حالا با یه دید دیگه به ماموریتم نگاه میکردم.
باید زمین و از شر این شیاطین پاک کنم!!!(چه لافی!)
ولی خجالت میکشیدم.خیلی از خدا خجالت کشیدم.هنوز باورم نمیشه....چه طور یادم رفت؟؟؟؟؟
من سریع ملافه رو یه گوشه انداختم و رفتم تو اتاق.تو تمام این مدت بدون حتی ذره ای نگرانی از بیحجابیم صاف صاف راه میرفتم....اصلا بدجور گیر کردم.من که تو ماموریت بی حجابم همه هم منو دیدن دیگه چرا تو خونه حجاب بزارم؟
اه ولش کن اصلن.
صبح که بیدار شدم و رفتم واسه صبحونه از امیر خجالت میکشیدم.ولی یه جوراییم بهش احساس نزدیکی میکردم
امیر منو که دید یه چشمک زد و خندید.ولی من اول سرخ شدم بعد خندیدم.
خدارو شکر که الی و کتی قرار نبود اینجا بخوابن!مثلا من از زنا بدم میومد و مردا رو دوست داشتم!
امیر بهم گفت فعلا کاری با من نیست تا زمانی که فربد خبرم کنه.فعلا استراحت داشتم.
حدود دو هفته خبری نبود.فربد کاری داشت به امیر میگفت.مثلا من در حال استراحتم یه مسافرتم یه چه میدونم هر دروغی که اینا میگفتن.
تو این مدت من به کلاس یوگامم میرفتم.دیگه بدنم خیلی خیلی بیشتر ورزیده و قوی شده بود.نسبت به اوایل کارم.
تکواندو و بدنسازی کار میکردم.پروبازوم در اومده بود!
ولی هنوز درگیر نداشتم ببینم چند مرده حلاجم!
همش تو خواب میدیدم با اون غول تشنای فری دعوا و درگیری دارم و اونا منو مثل پر کاه به هم پاس میدن.امیر چلمنم هیچ کاری نمیکنه منم زورم بهشون نمیرسه.
نمیدونید چه خواب عذاب آوریه!
مریم جون مربی تکواندومه.بهش میگم من یه همچین خوابی میبینم اون میگی چیزی نیس چون با کسی درگیر نشدی نمیدونی چقدر زور داری.حالا یه بار باهم مبارزه میکنیم ببینیم چی به چیه!
romangram.com | @romangram_com