#من_پلیسم_پارت_80


کفشمم طلاییه.

لباس سومم که مال آخر جشنه و قرار نیست باهاش برقصم یه لباس ماکسی و خیلی تنگه که جنسش پوست ماریه.سبز فسفریه و روی پای راستم یه چاک خیلی بلنده تا بالا.

بالا تنه اش فقط یه بازی داره.یقه قایقی تا سر شونه ولی آستین داره.تا روی دستم میاد.

کفشمم مشکیه پاشنه 15 سانتی.(من از الان واسه اون موقع عزا گرفتم)

یه کیف دستی مشکی هم جهت فوفول بازی دستمه.

جالب اینجاس که قراره سر هر لباس مدل موهام عوض بشه.

ولی چیزی که این مهمونی خوشگلو واسم کوفت کرد این بود که قراره تو این مهمونی من به جز رقاصی جاسوسی هم بکنم.قراره واسه اطلاعاتمون یکی ازین قاچاقچیارو بندازم به جون یکی دیگه تا تو این فرصت فربد کارشو با یکی دیگه انجام بده.در واقع گفتن قراره تو مهمونی ن فربد یکی از ماموریتاشو اوکی کنه که منم باید جزئیات اون ماموریت رو ضبط کنم.

خیلی کار سختیه.منم نمیدونم این سرهنگ که از همه چی خبر داره چرا دیگه عروسک بازی میکنه آخه!؟

تا ساعت 6 که صدای آهنگ اومد منو الی و کتی یا تمرین میکردیم یه برنامه رو عوض میکردیم.خلاصه سرمون کلی گرم بود.یه بارم امیر اومد باهام حرف بزنه که خودم فهمیدم حرف بهانه اس و اومده فوضولی.

میدونین خصلت همه مردا همینه.فرقیم نمیکنه پیر باشن یا جوون یا بچه!مهندس باشه ،دکتر باشه یا عمله!وقتی ببینن یه چند تا خانوم باهام پچ پچ میکنن میمیرن از فوضولی !(خودم به شخصه تحقیقات جامعی دراین مورد داشتم)

امیر که اومد الی و کتی حتی نذاشتن از لای در یه نیگا بندازه طفلک!

صدای آهنگ میومد و من هر لحظه استرسم بیشتر میشد.این دفعه مهمونی و خوشگذرونی نبود!ماموریت داشتم.

البته خوب شدا!دیگه داشت یادم میرفت کی بودم و چیکار میکردم؟!

حاضر و آماده بودم که یکی در زد و گفت همه اومدن.حالا وقتشه.

الی دستمو گرفت و از همون در رفتیم پایین.

از لای در نگاه کردم.همه مشغول بودن.زن و مرد بغل هم یا میخوردن یا با آهنگ خودشونو تکون میدادن.رو سکوی وسط سالن هیچ کس نبود.آخه جای من بود.

دنبال فربد گشتم.واسه کارم باید تو چشاش زل میزدم.و بالاخره پیداش کردم.

دستش دور کمر یکی بود که نمیشناختمشش.احتمالا همون همراهش بود.البته بعید نبود یکی دیگه باشه.انقد فربد خوشگل و جذاب بود که هیچ زنی نبود که دست رد به سینه اش بزنه.

کتی زیر گوشم گفت :آماده ای؟


romangram.com | @romangram_com