#من_پلیسم_پارت_75
فرداش من پشت میزم توی دفتر کارم نشسته بودم.واقعا سرهنگ ای ول داره.سر سه سوت شرکتو آماده کرد.مثلا این شرکت من کار دومم بود و یه جور رد گم کنی و چون کار قبلیم پیش پلیس لو رفته بود یه کار دیگه با یه اسم دیگه زدم.
صبح الی آرایشم کرد.گفت با بقیه آرایشام متفاوته والا ما که نفهمیدیم چیش متفاوته ولی خداییش چشام سگ شده بود.یه جوری خط کشیده بود که اگه دو دیقه تو آینه به خودمم زل میزدم خودمو خیس میکردم!
یه روسری سیلک بنفش و صورتی و سورمه ای و طوسی.طرحش خیلی قشنگ بود.با یه مانتوی سورمه ای تنگ و کوتاه.یه شلوار جین یخی تنگ و یه کفش پاشنه ده سانت ست روسری و کیفمم ست کفشم.تیپم عین این مانکنای ترکیه ای شده بود.منتها با این تفاوت مه اونا مانتوشون تا مچ پاشونه من مانتوم به زور تا چهار انگشت پایین تر از رون پام میومد!
حدودا نیم ساعت از نشستنم گذشته بود که حمید(منشی شرکتم بود مثلا)رو آیفون گفت فربد اومده.گفتم دوتا قهوه بیاره و دعوتش کنه.
بعد از چند ثانیه فربد در زد و وارد شد.
مونده بودم پاشم یا بمونم سرجام که انقدر لفتش دادم خود فربد اومد جلو میزم ایستاد.
سلام کرد و یه پوشه گذاشت رو میزم.چهره اش بینهایت عصبی بود و نشون میداد خیلی بدجور دماغش سوخته!
اشاره کردم بشینه.اونم با حرص نشست رو مبل و دست به سینه زل زد به من.
الان وقتش بود از در دوستی و گول مالی وارد بشم.بهش یه لبخند مکش مرگ ما زدم و پوشه رو باز کردم.
همون موقع حمید در زد و وارد شد.اول قهوه منو گذاشت و بعدم مال فربد رو.
همونطور که برگه هارو نگاه میکردم و زیر و رو میکردم گفتم:خب چه خبرا جناب هوشنگ؟
پوزخند زد:بانو!از شما بعیده!توقع داری از دیشب تاحالا تو خوابم چه خبری شده باشه؟
یه لحظه موندم.بد زد تو برجکم.یه نگاه خصمانه بهش انداختم و گفتم:خب...گفتم شاید دیشب حالت عوض شده باشه...میدونی دیشب یه برق خاصی رو تو چشات میدیدم!
فکش سفت شد!هه هه.حقته بیشخصیته بیشور.
قرارداد بی عیب بود.خودشم قبلش امضاش کرده بود.سه تا بود.یکیش مال من.یکیش مال اون یه دونه هم میره پیش یه واسطه بیطرف که البته شک دارم طرف واقعا بی طرف باشه!!!
همه رو امضا کردم و از اون لحظه به بع ما به مدت یکسال همکار شدیم.
هه فکر کن یه قرارداد کاملا قانونی برای کار کاملا غیرقانونی.
برگه هارو برگردوندم تو پوشه و دادم دستش.
تعجب کرد که احتمال دادم واسه برگه سوم باشه.قبل ازینکه چیزی بگه با یه لحن مهربون گفتم:من کاملا بهت اعتماد دارم فربد.واسم مهم نیست طرف سوم کیه.مهم همون اعتمادیه که من بهت دارم.تو اعتماد منو جلب کردی پس تا آخرش باهات هستم.
دستمو به سمتش دراز کردم.اونم یه لبخند زدو دستشو کوبوند رو دستم.
romangram.com | @romangram_com