#من_پلیسم_پارت_52
یه نگاه خر کننده هم مثلا کرد.ولی خبر نداره من خودم ذغالم!
گفتم:امیر که غریبه نیست.تازه باید باشه.لازمش دارم.
سریع رفتم تو که دیگه حرف نزنه!
که موفق هم شدم.امیرم با لبخند اومد تو.سریع نشستم و امیر فلک زده مثل همیشه چشتم ایستاد.
فربد هم الکی لبخند میزد.فکر کنم تو دلش منو خفه کرده بود.البته قبلش امیرو تیکه تیکه کرده بود!
گفتم:خب جناب هوشنگ عزیز.میدونی که کار من چیه.من رو کارم خیلی حساسم.کار من ریزه کاری زیاد داره.واسه همینم با هرکسی کار نمیکنم.
فربد تند تند سرشو تکون داد:آره آره میدونم.واسه همینه که اصرار دارم باهات کار کنم.کارت درسته.خورده شیشه نداره.تمیز کار میکنی.منم خوشم اومده.
_خوبه.پس قرتر داد تمیزم میخواد لابد؟
هول شد:نه نه...حرف خودت واسه من سنده.پس حله؟
_آره حله.
بلند شدم:پس من میرم دیگه.کارات اکی شد یه زنگ بزن.منم میرم مقدمات کارمو آماده کنم.
اونم که بلند شده بود گفت:خوبه.باشه.با اینکه دلم میخواست بدون مزاحم (به امبر نگاه کرد)گپ بزنیم.ولی شما مایل نبودی.
خندیدم:آره باشه یه وقت دیگه.الان زیاد سرحال نیستم.یه موقعیت بهتر بیشتر گپ میزنیم.
یه چشمکم لحاظ کردم که خر کیف زد!
بیرون رفتیم تا نشستیم تو ماشین امیر زد زیر خنده:خیلی باحالی بابا.تنها کسی که زود همه علامتای منو میگیره تویی.از کجا میفهمی منظورم دقیقیا چیه؟؟باورت میشه فکر میکردم الان نمیفهمی چی میگم با یارو میری تو و ...
_باشه بابا.من نمیدونم چرا میگیرم.ولی میدونم انقد تابلو علامت دهی میکنی که الاغم بود میفهمید.
عجب حرف ضایعی زدما!
همون لحظه موبایل من زنگ زد.امیر گفت بزار رو پخش صدا.
_بله؟
romangram.com | @romangram_com