#من_پلیسم_پارت_47
اون بدبخت به تته پته افتاده بود:اقا باور کنيد دستور فرموديد ولى نگفتيد کدوم اتاق منم مجبور شدم همه اتاقارو بگردم...الان عوضش مىکنم
بيچاره منتظر بود کتک بخوره.فربد خواست بره طرفش که سريع رفتم دستمو گذاشتم رو سينه اش و زل زدم به چشاش:فربد جان اروم باش...اشکالى نداره الان عوضش ميکنه....
برگشتم با چشم اشاره کردم بره.اون بخت برگشتم از خداخواسته تو جيک ثانيه جيم شد!
برگشتم سمت فربد.داشت نفس نفس ميزد.دستشو گرفتمو بردمش رو تخت و مجبورش کردم دراز بکشه.نشستم لبه تخت مثل يه کدبانوى خوب گره کراواتشو باز کردم دکمه بالايى يقشم باز کردمو دست خنکمو کشيدم به گردن داغش!نفساش اروم که نشده بود هيچ تندترم شده بود!
خيره رو تک تک اجزاى صورتم کنکاش ميکرد.
ديدم دارم خوب پيش ميرم....صورتمو نزديک کردم و لبخند زدم:وقتى عصبى ميشى بد ميشيا...يادم باشه هيچ وقت باهات در نيوفتم...ميزنى له ام ميکنى!!!
يه نفس عميق کشيد.....اه حالم بهم خورد...بو سيب گنديده ميداد!
دستشو اروم گذاشت رو صورتمو ناز کرد.زمزمه کرد:من غلط بکنم دست رو شما بلند کنم بانو!
خنديدم:ولى وقتى خون جلو چشاتو بگيره.......
انگشت شستشو گذاشت رو لبم:ششششششش....وقتى خون جلو چشامو بگيره تو تنهاکسى هستى که ارومم ميکنى....اينو الان فهميدم!
با اون دستش پشت گردنمو گرفت.داشت اروم اروم منو ميکشوند سمت خودش!داشتم فکر ميکردم چجورى از دستش در برم که صداى تق تق در نجاتم داد.يه نفس از سر اسودگى کشيدم و خدارو شکر کردم.خدمتکاره بود.سريع اومد تو سينى رو گذاشت و د دررو!!!!
بلند شدم و رفتم سمت سينى.
فربد گفت:لعنت به خرمگس مزاحم!داشتم به مراد دلم ميرسيدمااا.
خنديدم:مراد دلت حالا حالاها جا داره!الکى که نيست!
بلند شد:چقد خوب بلدى ارومم کنى!باورت ميشه هيچ زنى اينطورى روم تاثىر نداشته؟
-اوووه....چه جالب همه مردا راجع به من همين حسو دارن
اخم کرد:نخير...حس من واقعيه!
خندم گرفت...شده بود عين پسربچه هاى تخس و لجباز!
قهوه شو دادم دستش و رفتم رو کاناپه کرم رنگ جير خيلى خيلى راحت...لم دادم و اپوچينوى داغمر مزه مزه کردم:اره خب.اتفاقا همشونم همينو ميگن!
پوفى کشيد:بعدا بهت ثابت ميشه......
romangram.com | @romangram_com