#من_پلیسم_پارت_39
. به محض تموم شدن غذا بلند شدن.يکى يه عروسک برداشتن و رفتن وسط پيست رقص!من تا پاشدم فربد اومد جلو گفت:اميدوارم قبل از من کسى به شما پيشنهاد نداده باشه؟
تا دهنمو وا کردم که جواب بدم يکى کمرمو گرفت و گفت:متاسفم جناب هوشنگ....بانو قبلا به من افتخار دادن!
نگاش کردم ديدم بعله.....اقا چشم جذابمونه!!!!
دقت داشته باشين که دهن مبارک بنده همچنان باز بود!
دستمو گرفتو گفت :بانو يادتون که نرفته؟
يه چشمک خوشگل زد....انگار ميدونست منه خر و چجورى الاغ کنه!
ديدم ضايع ميشه سرمو تکون دادم و همزمان کشيدخ شدم سمت پيست.حالا چه غلطى بکنم؟؟؟؟؟؟
من رقص بلد نيستم ايها الناس....
تا رسيدن به پيست نگامو چرخوندم تا اميرو پيدا کنم يه خاکى تو سرم بريزم .....ديدمش...ىهگوشه ايستاده بود با لبخند نگام مىکرد!
کوفت بگيرى الهى!
اشاره کردم بياد جلو....عيم الاغ سرشو انداخت بالا که يعنى نوچ!
ديدم نمىفهمه به اون چشم خوشگله گفتم ببخشيد اقاى.....
بالاخره از راه رفتن صرف نظر کرد.وايساد:على پور هستم...
-اه بله اقاى على پور.من چند لحظه با امير کار دارم.
نگاه به امير کرد و اشاره کرد بيا...
شاخ دراوردم وقتى امير اومد !!!!!
کفاسط به حرف من گوش نداد!!
اون خوشگله گفت:بانو کارت دارن.
امير خنديد :چيه؟؟
يعنى ميخواستم اب شم برم زمين.
romangram.com | @romangram_com