#من_پلیسم_پارت_40
جلو اين قاچاقچيه با من اينطورى حرف زد؟؟؟؟؟الان ماموريت لو ميره ميندازن گردن من!
امير ديد الانه که غش کنم سريع گفت:سروان عسگريو نشناختى؟؟؟
جااااااااااااااااان؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگاش کردم....ديدم به به حالا فهميدم اين چشم خوله چرا واسم اشنا بود!
عصبى شدم به امير گفتم :ميموردى زودتر بگى؟داشتم سکته ميکردم!
هردوشون خنديدن.رو به امير اروم گفتم:مرض....رو اب بخندى...نيشتو ببند.برو سر پستت واستا.
رومو با ناز کردم طرف عسگرى:حالا بريم.
واى دوباره زدم تو سر خودم البته تو دلم....من چه غلطىبکنم وقتى رقص بلد نيستم!!!
اروم در گوش عسگرى که حالا با خيل راحت دستم تو دستش بود!!!گفتم:دستم به شلوارت!من رقص بلد نيستم.
از زور خنده سرخ شده بود ولى خدا وکيلى هيچى از جذابيت صورتش کم نشد!
يه نگاه مکش مرگ ما بهم کرد:خيلى بامزه اى......
چپ که نگاش کردم نىش باز شده خوشگلشو بست:خوب بابا....منم بلد نيستم....نه ننم رقاص بود خدابيامرز نه بابام!
ناراحت شدم:اخى..خدارحمتشون کنه...تازه فوت کردن؟
يه دفعه وايساد!با تعجب نگام کرد.گفتم:هان؟
گفت:تو ديگه چه جور موجودى هستى!الان وقت اين حرفاس؟من ميخواستم يه کارى کنم فربد رقبتش به تو بيشتر شه...تو از رفتگان حرف ميزنى؟؟؟
-خب حالا...چرا جوشى ميشى؟تقصير منه که ميخواستم همدردى کنم!
-دستت درد نکنه...زحمت کشيدى.همدردرو بزار بعد ماموريت....
romangram.com | @romangram_com