#من_پلیسم_پارت_34


همون موقع گفتم:کباب ميخرى؟

خودم از صداى خودم حالم بهم خورد.عشوه اى ريخته بودم که ننم ميديد نميشناختم!

بدبخت امير خام شد.سرشو تکون دادو رفت بيرون.ولى چه باحال.يادم باشه مردا تو اين مورد ضعيف النفسن!!!!!

با يه لبخند گشاد رفتم اشپزخونه.نوشابه کولا بود.کاهو و اينا هم بود ولى حوصله سالاد درست کردن نداشتم.

واسه خودم بلند بلند شروع کردم به غر زدن.اخه اىن چه زندگيه که من دارم؟

چه مسخره....ماکروفر دارن ولى توش غذا نيس!

به مسخره انگشتامو جلو ماکروفر تکون دادم و صدامو کلفت کردم:اجى مجى.....بچه کرجى.....يورده کجى....لا ترجى....

درشو باز کردم.يه دونه کوبوندم روش گفتم:اه...خاکبرسر...توام که خرابى!

يهو صداى خنده از پشت سرم منفجر شد.

برگشتم ديدم امير دلشو گرفته غش کرده رو زمين.رفتم کنارش چشام به کيسه غذا افتاد.با ذوق برش داشتم ىه لگد زدم به پاى امير گفتم:خجالت بکش.مردا اينطورى نميخندن.خودتو جمع کن.

بزور خندشو جمع کرد نشست پشت ميز گفت:دختر تو ديگه کى هستى....بدجور گول ظاهر قبليتو خورده بودماااا نگو واسه خودت يه پا جوکى.

عصبى شدم:عمت جوکه بى شخصيت.خجالت بکش!من خودمم.اون موقع هم همينطورى بودم.منتها به امثال تو رو نميدادم.الانم نفهميدم اينجايى وگرنه عمرا ميفهميدى منچه لعبتيم!

-اوهو..چه غلطا!ببخشيد که به جا نيوردم لعبت خانم....خنديدم پرو شدى.غذارو رد کن که گشنمه.

غذاى خودمو با نوشابه گذاشتم جلو خودم به تقليد از خودش گفتم:نوکر بابات سياهه!

بدبخت فک کنم اين قرمزى صورتش حاصل از عصبانيتش بود!

اخ که چقد کبابه چسبيد.هنوز دوسه تا دونه برنج مونده بود که کتى مثل جن بو نداده ظاهر شد!

نذاشت تا اخرش بخورم.با کشيده شدن دستم خودم رفتم ولى نگاهم تا لحظه اخر رو برنجاى عزيزم موند!!!!

دوباره روز از نو روزى از نو.اين دوتا وزغ منظورم الى و کتيه...اومدن و شروع کردن عروسک بازى....عروسکم خودمم!

يه جعبه بزرگ دست الى بود.جفتشون پريدن سمتمو بازى شروع شد!......وقتى از زير دستشون خلاص شدم و رفتم جلو اينه به معناى واقعى کلمه کف کردم!


romangram.com | @romangram_com