#من_پلیسم_پارت_32


-خوبه.....جناب.....؟

مثلا اسمتو يادم رفت!

-توسلى هستم بانو!

اوهو چه غلطا ,.....بانو!

-بله.اقاى توسلى....در مورد پارتى امشب.....ميدونيد که خانوما رو اينجور مسائل حساسن....راجع به مهمونا واسم توضيح بديد....بايد خودمو براى رفتار مناسب با شأنشون اماده کنم!

چه حرفى زدما!!!اينو از کجام دراوردم اخه؟؟

-بله بانو...اقاى هوشنگ که صاحب خانه هستن....از مهمانان ويژشون شما و خانواده بيات...و جناب ادهم و همسرشون...و.....

فک کنم حدود يه ساعتى واسه من ليست اسم داد...من که واسم مهم نبود ولى صداشو ضبط ميکردن تا افرادو شناسايى کنن.

وقتى ديگه صداش در نيومد فهميدم تموم شد!

سرمو تکون دادم:خوبه....چى سرو ميشه؟بايد بگم من به يه سرى مواد خوراکى الرژى دارم....

سرشو همچين تکون داد که گفتم الان قطع نخاع ميشه!

-بله ....بله....اونجا غذاهاى......

دوباره ور ور کردناش شروع شد...از قرار معلوم مشروبات الکلى و مواد روانگردان و مخدرم بود....بدبخت فک کرده من ايکارم همشو واسم گفت!!!

منم تو دلم واسش فاتحه خوندم!

حرفاش تموم شد.گفتم:ممنون جناب توسلى.ديگه سوالى ندارم.ميتونيد تشريف ببريد.....امير راهنماييشون کن.

يهو يه چيزى فرو رفت تو پهلوم....نگا کردم ديدم امير با چشاى گرد شده نگام ميکنه....فک کنم گند زدم....امير خنديد و ماست مالى کرد:بانو اقاى اميرى مرخصى هستن....

اهان يعنى بادىگارد من از جاش جوم نمىخوره.بلند شدم اروم طورى که فقط خودش بشنوه گفتم:من نوکر کلفتامو نميشناسم ....خودت بگو!

از حرص دندوناشو بهم فشار داد...يه لبخند زورکى زدو مثلا منو به اتاقم راهنمايى کرد.تا درو بست ولو شدم رو زمين.....

اى خدا ...من چه گناهى به درگاهت کردم که بايد تو اوج جوونى و ارزوهام گير اينا بيوفتم اخه؟؟؟؟؟


romangram.com | @romangram_com