#من_پلیسم_پارت_30


يارو ديد خيلى گيج ميزنم يهو سرشو اورد جلو.منم از ترس کمرم خم شد به سمت عقب.

يه نيشخند نامحسوس زد ولى زمزمه کرد:خانم عالمى.باديگاردتون هستم....

اهاااااااان گرفتم...خب بابا يکى از اول بگه ديگه.اين همون کماندو خسرويه.

راست وايسادم که سلام نظامى بدم ولى قبل از هرکارى سريع منو رو دستاش خوابوند و داد زد:همه برن بيرون...خانم حالشون بد شده...بيرون ....

بعد سريع منو که باز چشام گرد شده بود برد تو همون اتاقه که تغييرات ويژه روم انجام شد!....

خوابوندم رو تختو کنارم دوباره همونجورى وايساد...بعد چن ديقه يه اقاى سن بالاى شىيش تيغه با کتو شلوار سفيدو يه پاپيون مسخره اومد تو.

يه عينک ضايع هرى پاتريم داشت....اخه من هرى پاترو خيلى دوست دارم!!!!!

اومد روتخت کنار من نشست.به سمت در نگاه کرد:لطفا بيرون تشريف داشته باشيد.بايد معاينشون کنم.

باديگارده نميذاشت سمت درو ببينم....ولى بيخيال شدم...صداى دکتره عجيب واسم اشنا بود!!!!!

دکتره برگشت سمت من عينکشو برداشتو اروم حرف زد:ستوان محمدى....مگه شما هنوز موقعيتو درک نکردين؟من سرهنگ احمديم....شما از وقتى چهرت تغيير کرده شيوا عالمى هستى....قرار نيست همه اطرافيانتو بشناسى.منم چون ديدم ترسيدى اومدم پيشت.به قول بچه ها انقد ضايع بازى در نيار.

من دکترتم.خسروى باديگاردته.به جز خسروى اسرار محرمانتو با هيچکس در ميون نذار.

اون بيرون ادماى کله گنده هستن.افراد مام بينشونه ولى با گريم نميشناسيشون.پس فقط نقش خودتو بازي کن.برو بيرون و راجع به مهمونيه امشب بپرس.از الان تو شيواى مغرور و خودخواهى.بگو کسالت داشتىو ضعيف شدى.فقط هرجا احساس خطر کردى به خسروى بگو.امير صداش کن.اون با ما در ارتباطه.

فقط تونستم سرمو تکون بدم.دکتر رفت بيرون.منم يه نگاه به امير کردم...يه

نگاه به خودم!کى فکرشو ميکرد من قبلا اون دختر چادرى با صورت گوريلى بودم!!!!

از وضعيتم خجالت کشيدم...منى که جلو بابا تاحالا استين کوتاه نپوشيدم حالا جلو يه عالمه مرد قاچاقچى هيز با تاپ و شلوار تنگ راه ميرفتم.حالا

اين هيچى....چجورى بعدا تو چشاى سرهنگ نگاه کنم؟؟؟؟؟؟

شونمو بالا انداختم:هرچه بادا باد!!!.....

اومدم بلند شم که تو اون تخت نرمو گرم که معلوم نبود جاى فنر توش چى گذاشتن ولو شدم.انقد نرم بود که تعادلم بهم ميخورد.دوباره اومدم بلند شم از جام که دوتا دست بزرگ و گرم بازوهامو گرفتو عينهو پرکاه بلندم کرد گذاشتم رو زمين!

سرمو گرفتم بالا دىدم دوتا چشم عين وزغ زل زده تو چشام!


romangram.com | @romangram_com