#من_پلیسم_پارت_22
اذر ماه نتايج اومد.قبول شده بودم.باورم نميشد.
بالاخره رفتم تو گشت همون زنرو ديدم.وقتى منو ديد اول نشناخت ولى وقتى راهنماييش کردم کلى خنديد.گفت :بعد رفتن تو اون زنه ديگه هيچى نگفت!خودش رفت سوار ون شد!حرفات خيلى روش تاثير داشته!!!!
خلاصه باهم همکار شديم.حسابى دوست شديم.مرضيه دختر حوبى بود و بر خلاف ظاهرش دلش خيلى مهربون بود.
تو يکى از روزايى که باهم رفته بوديم گيشا يه زن مشکوکى به چشم خورد.بهه مرضيه نشونش دادم.وقتى ديدش گفت بريم.
به خاطر سرو وضعش بهش گير داديم ولى وقتى فرار کرد شکم بيشتر شد.
دويديم دنبالش و چون ثيزتر از بقيه بودم از پشت موهاشو گرفتم و کشيدم .
سلام بچه ها.....قبل از هر چىزى اىام محرم رو تسلىت مىگم....تو اىن اىام کمتر وقت مىکنم پست بزارم.
پس ببخشىدو صبور باشىد...
اىنم پست امروزم که تو روز تولدم واستون مىزارم......تولدمم مبارک!!!
...
...
.. وقتى بردمش ستاد فهميديم مامورين مبارزه با مواد دنبالش بودن.سابقه دار بود .يه قاچاقچى خورده پا....
اونجا بود که بخاطر کارم منتقلم کردن بخش مبارزه با مواد.
ولى دوس نداشتم .با اين حال تو دوسه تا ماموريت ديگه بازم من چنتا کله گندرو گير انداختم.
پست گرفتم و شدم ستوان و رفتم تو قسمت کشف جرايم....اونجا تو اولين ماموريتم با يه ترفند که همينطورى الکى اومده بود تو ذهنم يه قاتل معتادو گير انداختم.کارى که خودم هنوز تو کفشم .
با ترمز شديد تاکسى بخودم اومدم.
راننده دادو هوار راه انداخته بود و با راننده اى که نزديک بود تصادف کنه دعوا ميکرد....بعد چن ثانيه که ديدن لفظى بکارشون نمياد پياده شدنو افتادن بجون هم.منم ديدم نخير...اينا تا همو نکشن ول کن نيستن.
پياده شدم کارتمو دراوردم.رفتم بينشون ايستادمو وبا جذبه اى که راست کارمونه داد زدم:وايسا ببينم....برو کنار اقا..نيا جلو....اه.....بس کنيد ديگه!
اون مرده که جوونتر از راننده تاکسى بود گفت:برو کنار خانوم.الان زير دستو پا له ميشى.
romangram.com | @romangram_com