#من_پلیسم_پارت_136


-چیه خانومم تو فکره؟

-هیچی نیست!به مامانم فکرمیکنم.از دستش راحت میشم!

گفتن این حرف اصلا مذاق خودم خوش نیومد!

-آره عشق من...جفتمون از شر این کشور کوفتی و بسته راحت میشیم و میریم اونور عشق و حال!

خندیدم،به قول اون شاعره خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است!!!هرچند تلخ نبود!!بیشتر عصبی بود.از خخودم حرصم گرفته بود!چه اشتباه بزرگی کردم چهارسال زهنمو مشغول همچین آدمی کردم!

منو رسوند دم خونه و با لبخند گفت:منتظر خبرتم گوگولی من!

اومد لپمو بکشه که من کشیدم عقب.خندش محو شد و به رو به روش نگاه کرد:فقط زودتر که کار داریم!

-باشه

سریع پیاده شدم و چپیدم تو خونه!وای خدا چه عذابی!

همون موقع سرهنگ معتمد بهم زنگ زد و جزئیات و پرسید.منم مو به مو واسش گفتم.و جوابی داد که همون لحظه آرزو کردم زلزله بیاد و من در جا خاک شم!!!!

-خیلی عالیه سرگرد یه فرصت خوب:باهاش همراه شو تا لب مرز.اونجا دستگیرش میکنیم ولی دلم میخواد بدونی خانوادش چه جورین.یعنی کیرو داره؟!کی اونور منتظرشه.مفهموه؟

-ب...بله...مفهوم شد!

بدبخت شدم!بیچاره شدم....شیطونه میگه از این بخش دایره و مستطیل جنایی برم یه جا دیگه!

تو اون چند روز وقت من خسروی حسابی ته توی محمدحسین رو درآورد و نمیدونم کی بهش خبر داده بود خبر ازدواج من فیلمه که حسابی کبکش بلبل میخوند!

ولی من که اهمیتی نمیدادم!به محمد حسین خبر دادم که قبول کردن و سرهنگ معتمد به بابام گفت برای عاقد اون اقدام کنه که عقدمون واقعی نباشه.فقط صیغه میخوند اونم یه مدت تموم میشد.ومن این وسط دعا میکردم بتونم تا لب مرز محمدحسینو کنترل کنم.هرچند که خسروی خیلی با این قضی مخالفت کرد که البته نتیجه ای ندید.

محمد حسینم قبول کرد.چون گفتم عاقد آشنای باباس و کارمونو زودتر راه میندازه و محمدحسین باهوش حتی یه درصد هم احتمال نداد که من دروغ میگم.

من فکر میکنم عین اوموقع که فهمیده بود ما پلیسیمو به روش نمی آورد فهمیده جریان چیه و داره بازیمون میده....نمیتونستم هیچی ازش بفهمم.فوق العاده تو دار و درون گرا بود!

نمیدونستم با شناسنامه هامون میخوان چیکار کنن ولی ته دلم قرص بود که بابام از ماموریتم خبر داره.ولی مامان هنوز تو لک بود.راضی نبود و من چاره نداشتم جز اینکه ازش پنهون کنم.تقصیر خودش بود که زود همه چیز و لو میداد و اینکه به شدت دهن بین بود!

به محض اینکه میفهمید محمدحسین خلافکاره یا غش میکرد یا به احتمال 99 درصد از غرغر و فحش و کتکاری راحتش نمیذاشت!بالاخره من که بهتر مامانمو میشناسم.ترجیح میدم اون لحظه آغم کنه ولی ماموریتم خراب نشه!


romangram.com | @romangram_com