#من_پلیسم_پارت_135
با تعجب گفتم:جاسوست کی بود؟چطوری هیشکی نفهمید؟!اگه باهات ارتباط داشت میگفتی بیاد پیشم حداقل تو این چهارسال یه خبری ازت داشته باشم ...
خندید.مهم نبود.جاسوسم رازقی بود.ولی الان خیلی وقته که کاریش ندارم.اونم جامو نمیدونست.مجبور بودم احتیاط کنم!
چه راحت داره همه چیزو لو میده!!یعنی انقدر بهم اعتماد کرده؟
شایدم قیافم خیلی خنگ به نظر میرسه
گفتم:کارای منو کردی؟چقدر طول میکشه بریم اونور؟
-کاری نداری که!به محض اینکه عقدت کردم راه میوفتیم همه چی ردیفه.هماهنگ کردم....
یه خورده ساکت نشستیم.بعد پاشد اومد سمتم.منم بلند شدم وایسادم روبه روش.با تعجب منتظر هر حرکتی ازش بودم!
دستمو گرفت و گفت:نمیدونی چقدر دلم واست تنگ شده بود!!!!!واسه وجودت...واسه بوی تنت...واسه لبات!
داشت کم کم از حالت عادیش خارج میشد!نمیدونم چش شده بود!!!!مگه دختر ندیده اس؟
زورکی خندیدم:اره....منم همینطور!
ولی رفتم عقب....اخماشو کرد توهم!:چرا فرار میکنی؟نکنه دلت نمیخواد دوباره بوست کنم؟هنوز مزه بوسه اولت تو دهنمه!
خدایا....معجزه بده....خدایا...
همون لحظه گشت موتوری پارک اومد میشناختمش.سرباز بخش ما بود!سریع اومد جلو گفت:فاصله بگیرید!این چه وضعشه؟خانوم شما خجالت نمیکشی؟
محمدحسین رفت جلوش:به تو چه؟زنمه!
تقریبا هم هیکل بودن.پلیسه پوزخند زد:ائه؟؟؟؟تشریف بیارید کلانتری معلوم میشه!!!!
به هیچکس اینطوری گیر نمیدادن.ولی کا کار سرهنگ معتمد بود!به خاطر شنود رو یقه ام فهمیدن و اومدن نجاتم دادن.خودمو انداختم جلو کارتمو نشون دادم و گفتم:من از همکارای شما هستم.لطفا بفرمایید.ایشون همسرم هستن ولی قبول دارم کار اشتباهی کردیم.
پلیسه احترام گذاشت و با یه نگاه خصمانه رفت.با موتور کمی جلوتر وایسادن.
گفتم:بریم محمد....اینجا جاش نیس.
با ناراحتی سوار شدو ویراژ داد.به خیر گذشت!اونروز گذشت و من بیشتر از قبل به محمد حسین مشکوک شدم.چهار سال پیش چقدر ساده بودم که حرفاشو باور کردم.هرچند از دختر چشم و گوش بسته ای مثل من این رفتار بعید نبود!من تا اونموقع میدونستم مرد یعنی چی!کی انتظار داشت عاشق نشم و رفتار عاقلانه نشون بدم.تو این چهار سال هم دلم میخواست عاشق بمونم که به خودم ثابت کنم تو عشق پایدارم و باوفام!در حالی که فقط خودمو گول میزدم...
با تکون ماشین به خودم اومدم!محمدحسین برای اینکه منو از فکر دربیاره فرمونو چپ و راست کرده بود!
romangram.com | @romangram_com