#من_پلیسم_پارت_115

فربد بهم خندید و محکم تر بغلم کرد.

-خانوم زودتر تشریف بیارید پایین.

معلوم بود عصبی شده.

-باشه.





قطع کردم.گفتم :شک نکنه؟!

تلفنو گرفت و پرت کرد رو زمین.منو خوابوند رو تخت و خودشم خوابید رو من:نترس عزیزم.ما به اون شک نکنیم.اون به ما شک نمیکنه.

با دستش چتریهای پرکلاغیمو زد کنار و صورتمو ناز کرد.داشت میمود جلو که گفتم:اسمتو نگفتیا.

فاصله گرفت و خندید:ای شیطون.پس من کی میتونم یه بوس از لبای خوشگل تو بگیرم؟

خندیدم و با ناز گفتم:آمد بر من نگار خوی کرده زمی!

بلند خندید و با من همراه شد:او ز آتش می گرم و من از صحبت وی

گفتم گل من لعل لبت کی بوسم؟

خندید و به عشوه گفت وقت گل نی.

دوتایی بلند زدیم زیر خنده.با خنده گفت:حالا دیگه وقت گل نی ها؟

وسط خندم گفتم:اسم؟

خندش رفت.یه لبخند ملیح اومد رو لبش.گونمو ناز کرد و با زمزمه گفت:خجالت میکشم اسممو بگم.

گفتم :چرا؟اسمت مسخره اس؟اشکال نداره اگه خیلی ضلیع بود همون فربد صدات میکنم.

خندید:نه بابا...

-پس چی؟اسمت باید یه چیز ضایع باشه که خجالت میکشی دیگه!مثلا ابله!یا نور قلی!یا...مثلا نوشابه.نه نوشابه که اسم دحتره!آهان کوراوقلی!ها؟

romangram.com | @romangram_com