#من_پلیسم_پارت_104
با رفتن من تو سالن فربد نیم خیز شد.چشاش برق زد.خودشم مثل همیشه خوشتیپ و جذاب.
لبخند زدم و رفتم نشستم.امیرم پشتم ایستاد.خدمتکارم بیژن واسمون شربت آلبالو آورد.
با خودم فکر کردم وقتی کارم تموم شه و اینارو بگیریم من میتونم بشم همون ریحانه قبلی؟؟؟؟منی که کلاس حفظ و روخوانی و روانخوانی و نهج البلاغه و تفسیر تنها کلاسای متفرقه ام بود و با اینا اوقات فراغتمو میگذروندم میتونم حالا بعد یاد گرفتن این همه رقص، قر شل شده کمرم، برگردم به خودم.مونده بودم اینی که الان هستم خودمم یا اونی که قبلا بودم!!!!
فربد گفت:چه خبرا خانومی؟چه خوشگل شدی.
چشمامو خمار کردم:والا از دیشب تا حالا خبری نشده.و در مورد حرف دومت باید بگم خوشگل بودم.منتها شما هردفعه هی بیشتر منو کشف میکنی!
خنده ریزی کرد و لیوانشو سر کشید.منم یه قلپ از شربتم و خوردم و بلند شدم.با فربد از در اصلی سالن رفتیم تو.دخترا آماده بودن.یه سریشون یه پارچه پیچیدن دور خودشون.هه لابد به خاطر فربد.خبر ندارن اگه من اینجا نبودم باید میرفتن اونور و واسه چه کسایی دلبری میکردن!
یه سریشونم گریه میکردن.ولی همه لباس تنشون بود.از قرار معلوم ساناز کارشو خوب انجام داده.همونجا فعمیدم ساناز ازون شخصیتاییه که باید کارشو به انجام برسونه.حالا با هر ترفندی!
ساناز رو دست به سینه با همون اخم مخصوص به خودش گوشه سالن دیدم.سه بار دست زدم تا همه رو متوجه خودم کنم.
صدام تو سالن پیچید:دخترا همه به ترتیب بایستید.
چه بلبشویی بود.کسی گوش نکرد.یهو از صدای جیغ ساناز کنار گوشم دوضرب پریدم هوا.
-وایــــسا ببینــــم!وایسا وایسا وایسا......تو بیا اینجا.صاف وایسا....کی داره آبغوره میگیره؟صدا نشنوم از کسی!
بعد با همون اخمه که هیچ رقمه قصد باز شدن نداشت رو به من گفت بفرمایید خانوم.
منم اخم کردم:من آدم کم حوصله ای هستم.خصوصا در برخورد با افراد لوس به درد نخوری مثل شماها.دختراای لوس و مامانی منفور ترین موجودات روی زمینن!
نگاه متعجب همه هولم میکرد ولی سعی کردم به روی خودم نیارم.
-اونایی که فکر میکنن رقصشون خوبه برن سمت راست وبیقیه سمت چپ.زود!
ساناز پشت بند من داد کشید:زود زود زود....بجنب زود باش....چرا فس فس میکنی.
دخترا از ترس ساناز زود جا گرفتن.فربد هم که انگار داره کمدی کلاسیک میبینه!یه لبخند مضحک گوشه لبش بود.امیر هم با اخم سر پایین بود.
به ساناز گفتم:یه آهنگ ایرانی بزار.
اونم رفت و صدای چیقیری چیقو بلند شد.به اولین نفری که جلو دیدم بود از سمت راست گفتم بیا جلو.بدبخت با ترس اومد وسط سالن.خودشو جمع کرده بود.گفتم :اسم؟
romangram.com | @romangram_com