#من_پلیسم_پارت_103

یه جوری گفتم که بترسونمشون که دیدم چندنفر دیگه اومدن جلو.

یه لبخند موزیانه اومد رولبم.

رو کردم به فربد:سالن تمرین ما کجاس؟؟؟؟؟؟

فربد هنوز سرخ بود!گفت:نمیدونم.شما تعیین کن.

-توی خونه ی من سالن هست.ترجیح میدم اونجا باشم.

-خوبه.منم میام اونجا.ولی تعداد زیاده.شک برانگیزه.

-این دیگه مشکل من نیست.خودت یه فکری بکن.

اخماش رفت توهم!خدا کنه گند نزده باشم!!!

منم اخم کردم و رفتم نشستم سرجام.فربد یکی رو صدا زد.یه زنی بود که تاحالا ندیده بودمش.حدودا سی ساله و قیافه اند خلاف.ابروش تیغ زده بود و رو لپش پر چاله چوله بود!

چشماشم خمار و قرمز.ولی سیخ راه میرفت.اخماشم که شکر خدا تا روی دماغش اومده بود.

فربد گفت:ساناز،دخترارو ملتفت کن.بعدشم ببرشون خونه شیوا.همونجا مستقرشون کن.

پریدم وسط حرفش :هــــــوی!!!!چی چی رو مستقرشون کن!مگه خونه من کاروانسراس؟

فربد بی اعتنا به من گفت:برو دیگه.

ساناز هم یه جیغ کشید و همه رو بیرون کرد.عصبی رو به فربد کردم:چی میگی تو!؟واسه خودت تصمیم میگیری!

-مشکلی نیست.اینا تو همون سالنم میتونن بخوابن.قرار نیست بهشون تک تک اتاق بدی!نگران هیچی نباش و آروم یواش کار خودتو بکن!(این جمله چقدر به نظرم آشناس!!!!)

چه قدر همه چیزو راحت میگرفت!وقتی به امیر گفتم گفت:احتمالا رمز کارش همینه!ما فکر میکنیم چون بزرگترین قاچاقچی انسانه کاراش هم باید پیچیده و معمایی باشه!در صورتی که آسون میگیره کارا رو و همین آسون گرفتنشه که ماهارو گمراه میکنه.

فرداش دخترا همه تو سالن رقص خونه من مستقر شدن.بدبختا رو زمین سفت میخوابیدن!باید خوشگلم میرقصیدن!

از بعد از ظهر همون روز لا باومدن فربد به خونه من رسما کارمو شروع کردم.ساناز هم نمیدونم چیکاره فربد بود اومد به عنوان یار و همدست من کنارم ایستاد.من دیگه جیغ نمیزدم.جیغا کار اون بود.همون ساناز به همشون یه تاپ و دامن کوتاه و تنگ داد.واسه کار لازم بود دیگه.منم که طبق سلیقه الی جون لباس میپوشم.وقتی امیر در زد و گفت فربد تو پذیرایی نشسته الی یه دامن شلواری کوتاه داد.خوب شد شلوارک داشت!!!ولی خیلی خوشگل بود.طوسی صورتی مارک آدیداس.با تاپ تنگش.با یه کتونی خوشگل طوسی و جوراب صورتی.مثل لباسای ایروبیک.زنایی که تو باشگاه ایروبیک کار میکردن اینریختی بودن.

موهامو سفت جمع کرد بالا سرم و دم اسبی بست.آرایشم که باید میشدم.وقتی اومدم بیرون فربد لم داده بود.امیرم با اخم خیره بود رو زمین.احتمال دادم به رگ غیرتش برخورده.

من که دیگه آب از سرم گذشته بود.چه یه وجب چه صد وجب.

romangram.com | @romangram_com