#من_پلیسم_پارت_100


-نه کجا بری.تازه سر شبه.

ساعت 11 بود.این الاغ میگفت سر شب!!!!!

مجبوری نشستم.شام هم سلف سرویس بود.هرکی یه بشقاب برداشت و نشست یه جا و خورد.منم فقط خیال میکردم فربد میره واسم غذا میاره.غد تر ازین حرفا بود!

امیرم با یه بشقاب پشت سرم اومد.نشستم سرجام و مشغول شدم.امیر بیچاره سرپا غذا میخورد.

تنها فایده مهمونی اونشب این بود که با دوربین توی گردنبندم چهره تک تک همکارای قاچاق رو با وظایفشون ضبط شد!!!!!این خودش یه مدرک مهم واسه دستگیری همشون بود.همه با وظیفه از طریق فربد معرفی شدن!!!!!!

اونشب فربد گفت از هفته ی دیگه شنبه کار من شروع میشه.اولین گروه دخترا رو واسم میارن.

و وظیفه من آموزش رقص به بهترین نحوه!

تو این یه هفته ای که وقت داشتم یاد گرفتم که چه جوری باید دخترای قابل اعتماد رو از اون خنگای ترسو تشخیص بدم.

باید درعین توجه به این قضیه اون کسایی که میتونن کمک کنن رو جدا کنم و روشون کار کنم.

البته به گفته سرهنگ بیشترشون همون ترسوهای لوس و ننرن!!!!که اگه بگی پلیسی همه از جمله حافظ شیرازی میفهمن!

این وسط چیزی که به مذاقم خوش نیومد این بود که امیر نمیتونست بیاد تو جلسات.چون نمیتونست جلوی خودشو بگیره بچم.البته این به دستور سرهنگ بود به خاطر حفظ سیاست.مثلا من دستور دادم که امیر نباشه.

اینم نباید فراموش میکردم که از دختر جماعت متنفرم و باید سگ اخلاق باشم!!!

واسه جلسه اول فربد هم اومد و نظاره گر اولین جلسه کارم شد!

نشسته بودم رو مبل و قهوه میخوردم و به توضیحای مسخره فربد راجع به افتخاراتش توی ورزش گلف فرانسه گوش میکردم که در زدن و مستخدم با یه مشت دختر تو رده سنی چهارده تا بیست و دو سه سال وارد شد!

اصلا فکر نمیکردم انقدر زیاد باشن.فکر کنم حدود سی چهل نفری میشدن.

صف بستن جلو رو ما.منم با قیافه ای که سعی میکردم تعجبشو کنترل کنم رو چهره تک تکشون زوم کردم.یکشون زیبا و یکی زیباتر!!!!

یکی سبزه و با نمک یکی سفید بلوری!

یکی چشم و ابروی مشکی....یکی چشم رنگی!

قدکوتاه و قد بلند!


romangram.com | @romangram_com