#من_دیوونه_توام_پارت_28

ارتی هم لغمه رو با ترس ازم گرفت خواست بازش کنه که گفتم:ارتا چرا باز میکنی بخور دیه

ارتام هم قبول کرد هنوز به 2 ثانیه نگذشت که ارتی شروع کرد به سرفه کردن سریع از جاش بلند شد و دویدم بغل باغچه و تف کرد بیرون

ارش:جوجه بود نه؟

من:ره از کجا فهمیدی شیطون

ارش:من توی مارمولک رو میشناسم

من:کرتیم داش دست پرورده ایم

ارتی:خیلی بیشوری بدون تلافی میکنم

من:منتظرم

اون روز اتفاق خاصی نیوافتاد سعت 11 راه افتادیم به سمت خونه چون قرار بود فامیلای ارتام اینا بیان

وقتی رسیدیم ویلا ساعت 11:30بود لباسامو عوض کردم رفتم پایین دیدم همه بچه ها پایینن صدای آیفون امد ارتی رفت در و باز کرد به 10 ثانیه نکشید که یکی خودشو گوله کرد اندخت بغله ارتی

دختره:ووووی عجقم دلم برات تنگولیده بود چرا بدون من امدی هان دلت امد؟

ارتی:مهناز بکش کنار نفسم گرفت

مهناز:ارتام اخه دلم برات تنگ بود عجیجم

که همون موقع یه ایل ادم رخت تو خونه بعد از سلام و حالا احوال با ارتی و سپهر و ارش تازه یاده ما افتادن

ارتی:خوب وایستید معرفیتون کنم

به یه دختره که موهای قهوه ای چشا قهوه ای با لبای کوچیک با بینی عملی و قد نسبتا بلند هم قد خودم بود با هیکل قشنگ اشاره کرد و گفت خواهرم رویا و به کناره رویا اشاره کرد وقتی چشمم به دختره افتاد کپ کرد ووووییی دختره جنه چرا این دوتاست ارتی:و خواهر دیگم رزیتا که دوقولو هستن و فقط 5 مین فاصله سنی دارن و (23سالشونه و شیمی میخونن)

من:ببخشید میون معارفه مزاحم میشم تو چجوری اینا رو از هم تشخیص دادی؟

کل ویلا رفت رو هوا منم داشتم با گیجی به اون دوتا نگاه میکردم

یکی از اون دوقولوها:وایی مردم تو چقدر دلقکی دختر

چشام زد بیرون چه خودمونی شد

من:اصن تعرف نکنا رویا رزیتا

باز خونخ رفت رو هوا

ارتی:خو بسه بزار اول سوال نفسو بگم خوب ببین اینا حتی اخلاقاشون هم شبیه همن و لباس هم یجور میپوشن فقط بوی عطرشونه که فرق داره من از اونجا میفهممم

من:چه جالب عجب تو تیزی اگه یه وقت عطر نزدن چی

ارتی:اونموقعه که از خودشون میپرسم خو حالا بعد به کناره دختره اشاره کرد و گفت ارشام (پسره قد بلند تقریبا لاغر موهای مشگی با چشای مشگی)پسر دایی بنده و (30سالشه و مغازه بدلیجات داره) البته به کناره ارشام اشاره کرد خانومش الناز که ایشون هم 30 سالشه و هنر خونده و تقریبا 2 ساله ازدواج کردن بعد به کناری الناز اشاره کرد که گفت بهراد خوان پسر خاله بنده که همسن بنده هست 25 سالشونه معماری خونده و(قد متوسط رو به بلند هیکل ورزشی چشا عسلی دماغ دهن متناسب)و این هم مهناز خواهر ارشام که 26 سالشه رشته تجربی(قد کوتاه هیکل چنار مشگی پایناش صورتی ابروهای نازک دماغ عملی لبای پروتزی و گوشه لبشو نگین انداخته بود و البته گونه هم کاشته بود)بعدی میلاد برادر مهراد 18ساله رشته ریاضی(شکل مهراد بود فقط با هیکل نیمچه ورزشی)بعدی اشکان پسر خاله دومیم که 20 سالشه رشته تجربی (پسری قد بلند با چشای مشگی و لب و دماغ مناسب)

romangram.com | @romangram_com