#من_دیوونه_توام_پارت_27
نفس:نمیدونم یه دفعه ای گرفت
منم سریع سبد غذا رو بهش دادم و بقیه بچه ها که رفته بودن خودمم هم فلاکس چایی برداشتم و به نفس گفتم خود دانی اینو تو باید بیاری حالا مونده باشه با برانکارد بیاری
نفس:نامرد حداقل فلاکس رو بده من
من:نوچ این برا توءه
نفس:ای بابا نیستی ببینی نفست داره پر پر میشه
من:ح اضافی نزن بدو
"نفس"
ایش پسره چلغوز سریع سبد و بردااشتم و رفتم نازی:چرا کج کج راه میری؟
من:چون سنگینه
نازی:خو میدادی ارتام بیاره
من:پسره چلغوز غول تشن کچل به من میگه اگه شده باید اینو با برانکارد بیاری
حالا هی سانی چشم و ابرو میاد اتی سرفه میکنه نازی هم قرمزه شده یکی زد به پشتم چون منم داشتم فوش میدادم بی توجه دستشو زدم کنار یهو خیلی سریع برگشتم دیدم ارتام با قیافه برزخی داره نگام میکنه
ارتی:من چلغوزم؟من غول تشنم؟کچلم؟10سانیه بهت فرصت میدم حرفت رو عوض کنی
من:حرفم رو عوض نمیکنم هیچ اضافه هم میکنم
ارتی:اکی خودت خواستی وبعد رفت وااا این دیوونه شده داشتیم همینجور عکس مینداختیم تالاپ با باسنم افتادم رو یه چیزو د برو که رفتیم
بله اون چیز فرقون بود که ارتی داشت با سرعت من و میبرد حالا من هی جیغ جیغ میکردم اون قهقه میزد نمیدونم چقدر گذشت که خودش خسته شد و من و سرازیر کرد رو فرشی که بچه ها اندختن و با دماغ افتادم رو زمین
آخ اخ دماغم خورد شد ایشالا دستت بشکنه اه اه دو شاخ عوضی
ارتی:به خودت
دیه تا ناهار هیچ اتفاقی نیوافتاد فقط فهمیدم که ارتی جوجه دوست نداره اییش پسره و به خاطر اون هم جوج زدیم هم کباب جوجش خیلی خوشمزه شده بود فکر شیطانی زد به سرم سریع یه لغمه بزرگ برداشتم جوجه های رو ریز ریز کردم گذاشتم لا لغمه گوجه هم کذاشتم یه تیکه خیلی کم هم کباب که طعمش زیاد معلوم نمیشد
لغمه رو طرف ارتی گرفتم و گفتم:ارتام برات لغمه گرفتم بیا ببین خوشمزه
ارتی درحالی که چشاش داش میزد بیرون گفت:من؟
من:ره مگه چیه دوس دارم اینو بخوری
همه بچه ها تعجب کرده بودن اخه من هیچ وقت از این کارا نمیکردم انقدر که تنبل بودم و بعضی اوقات که حوصله نداشته باشم مامان برام لغمه میگیره خخخخ
ولی نازی خیلی عادی داشت میخورد چون اخلاقامو خوب میدونست که من هیچ وقت کاری رو بدون تلافی نمیذارم
romangram.com | @romangram_com