#من_دیوونه_توام_پارت_18
همینجور داشتم موهاشو میکندم که یکی من و بغل کرد بوی عطرشو خوب میشناختم ارتی:حالا که برنداشته تو داری موهاشو میکنی این اتاق مال شما خوبه
من:بهش نظر بد داشت وگرنه من اهل دعوا نیستم
ارتی:معلومه
و گذاشتم پایین
نفس:بله که معلومه
ارتی روبه ارش:داداش ولش کن میریم اتاق بغلی
ارش:باشه داداش من که مثه اینا بچه نیست
من:دلت کتک میخاد؟
ارش:وای نه ترخدا
نفس:پس ح زیادی نزن
ارش:ای بابا عجب دیوانه هایی هستینا اینو گفت و در رفت
منم میخاستم برم دنبالش که ارتی من و گرفت ارتی:ای بابا ولش کن برو اتاقت دیه مگه تو خسته نیستی؟
من:اخ یادم نیار که دارم سقت میشم
ارتی:خو برو بخواب دیه
رفتم اتاق سریه لباسامو کندم و خودمو پرت کردم رو تخت که صدای یکی درامد سریع بلند شدم دید نازی خودشو عین بختک وا کرده و خوابیده سریع بلند سد و گفت:کوری نمیبینی کسی اینجا خوابیده عین اکلاخ خودتو پرت میکنی
من:خو چرا عین سگ میخابی عین ادم یه گوشه از تخت بخواب
نازی:ببخشید که نزر نخواستیم
من:خواهش میکنم چون دفعه اولت بود یه کاریش میکنم
نازی:درد بگیر بکپ
من:نمیگفتی هم میکپیدم
و بعد از این ح دوتامون سرامون و گذاشتیم رو بالشت خوابمون برد
نمیدونم ساعت چند بود که حس کردم سرم داره میره بالا پایین وایی خداجون ینی بالشت ها هم نفس میکشن الهی الان خفه شده چون من سرمو گذاشتم روش اخی نازی.یهو خودمو دیدم چرا کجم سرمو که بلند کردم دیدم من روشیکم نازیم خخخخ خوبه نفهمیده وگرنه اسفالتم میکرد خخخخ سریع بلند شدم که نازی هم بلند شد نازی:الهی درد بگیری که دیه نفسم نمیومد بالا چرا عین ساعت میچرخی
من:غر نزن اگه اذیت میشی شب رو کانپه بکپ
نازی:زر نزن
من:میخام برم حموم بابای
romangram.com | @romangram_com