#من_دیوونه_توام_پارت_17


رفت منم بعد از چند دقیقه رفتم بعد از خوردن سوار ماشینا شدیدم رفتیم تا رسیدن هیچ اتفاقی نیوفتاد من هم همش به ارتی فکر میکردم خودم هم نمیدونم ناخوداگاه به کارای ارتی فکر میکردم وقتی رسیدیم یه سگ سیاه امد جلو پارس کرد چون داشنم میدویدم اون هم افتاد دنبالم هیچی بیشتر از یه سگ نمیترسیدم حالا من بودو سگه بدو ادی بیشور هم میخندید که ارتی داد زد مکس بدو بیا اینجا گل پسر و اون سگ زشت هم رفت پیش ارتی وقتی ارتی از نوازشش دست کشید من که نزدیک ارتی بودم به من نگاه کرد و باز پارس کرد خواست بیاد پیشم که دویدم پشت ارتی من:اووی سگ زشت اگه نیای جلو این ارتی خره رو میدم بخوری فردا هم ادی رو میدم ولی ترو جون جدت نیا نزدیک من

ارتی:ااا اگه الان من برم کنار که میخوردت

من:وووی مامان من ارزو دارم

یهو سگه پارس کرد و افتاد دنبال نازی نازی بدو مکس بدو مکس یه پارس کرد که افتاد دنبال من منو نازی فوش میدادیم مکس پارس میکرد بچه ها مرده بودن از خنده ارتی در هالی که از خنده نشسته بود زمین مکس رو صدا زد و اون هم رفت پیشه ارتی من و نازی در حاالی که نفس نفس میزدیم نشستیم رو زمین ارتی هم رفت مکس رو بست که راحت باشیم بعد از حیاط طولانیه خونشون گذشتیم ارتی درو باز کرد و همگی رفتیم خونه هر کی رویه مبل ولو شد دیگه داشت خوابم میبورد که ارتی گفت میتونید هر یه اتاق 2 نفر جا میشن نازی و نفس تویه اتاق سانی و اتی تو یه اتاق

من و ارش و ادرین تو یه اتاق سپهر و ارسام و سامیار تو یه اتاق اکی؟

بچه ها:اکی

بعد از این ح ارتی سریع تو گوش نازی گفتم بریم بالا بهترین اتاق و برداریم و بدو بدو رفتیم بالا

من:نازی اتاقای چپ برا تو اتاق راست من

نازی:اکی

سریع رفتم تو یه اتاق که ست اتقش مشگی سرمه ای بود ایشش اینجا که ادم افسرده میشه

بعدی ست سورتی زرد ایشش چه لطیف بعدی.قرمز سورمه ای این عالی بود من نازیییییی نازی:هان من:اتاقه چجوره؟نازی عالیه من اینجا وایمیستم تو برو بیا

من:اکی اینجا دستشویی مجزا هم داره

نازی:ره بدو د

از نرده ها سر خوردم رفتم پیش ارتی و دستشو کشیدم و بلندش کرردم

ارتی:چرا اینجوری میکنی چی میخای

درهالی که رسیده بود به ماشینش گفتم چمدون من و نازی رو بده

ارتی بدون ح گذاشت رو زمین و خاست بره زدم تو سرشو گفتم اوی بیشور ببر بالا

ارتی:پرو سنگینه

من:ح نباشه ببر

ارتی هم با عصبانیت چمدون ها رو بداشت من کوله ها رو بردم رفتیم تو بچه ها نبودن احتمالا رفتن طبقه بالا با ارتی رفتیم بالا دیدم نازی داره با آرش بحث میکنه

من:نازی چیشده

نازی:میگه من این اتاق رو میخام

من با عصبانیت پریدم روشو موهاشو میکندم اون هم داد و بیداد میکرد

من:اتاق مارو میخاسی اره بزنم درب و داغونت کنم بیشور احمق به چه حقی هان که


romangram.com | @romangram_com